
سلام دوستان 😃😍این پارت 9 .دوتا سوال دارم ازتون .یک : فصل یک داستان رو تا پارت چند ادامه بدم ؟ دو : لطفا اگر انیمه عاشقانه .کمدی جذاب میشناسید بهم بگید ممنون میشم ☺😘کامنت فراموش نشه. 😉بریم شروع کنیم😃😃
که ی یهو 😨مارتی رو دیدم با کریستوف جانسون پدرش 🙁مارتی یه کت و شلوار کرمی پوشیده بود .ولی از حق نگذریم خیلی خوش تیپ و جذاب شده بود 🤩🤩نه این امکان نداره .زر زدم من خودم یکی رو دارم .اصلا این اینجا چه غلطی میکنه 🤨🙄یهو یه گلوله ادم ریختن رومون و هی از من سوال میپرسیدن ولی ... صبر کن ببینم اینها چرا همشون دوربین خبرنگاری و میکروفون و ...دستشونه بابا گفت که اصلا از اینجور چیزا توی مهمونی نیست 😑😑( توجه : هلن با اینکه دختر یه ادم معروفه ولی هرگز نزاشته یه عکس ازش توی اینترنت پخش بشه 😌😁)توی همین فکر ها بود مغزم از عصبانیت داشت منفجر میشد .که یه نفر دستم رو گرفت و کشید سمت خودش افتادم توی بغلش 😐چه نرم بود 🤤چشم هام رو باز کردم دیدم ...م ما مارتیه 😳😳😳سریع خودم رو کشیدم بیرون از توی بغلش .شدم مثل گوجه .مارتی هم دستش رو گذاشت پشت گردنش و یه لبخند خجالتانی زد 😐😂( عکس همین پارت A)قدش خیلی بلند شده بود تقریبا اندازه برایان یا شایدم بلند تر 😐مارتی :
ام چیزه حالت خوبه هلن ؟ من : اره ممنون 😅😊.مارتی : هلن خیلی خوشگل شدی البته خوشگل بودی خوشگل تر شدی 😍😅.من : اها .مرسی نظر لطفت هست خیلی وقته ندیدمت .اینجا چی کار میکنی 😐😄مارتی :پدرم دوست پدرت هست .مگه نمیدونستی ؟ من توی دلم : یا حضرت امام 😨😅دوست بابا ؟ یعنی همه اون بلاهایی که سرش اوردم بابا ازش خبر داشت 😰😱اب دهنم رو قورت دادن و گفتم : اها نه نمیدونستم من که از کار هاشون سر در نمیارم 😅😅😅😣یهو یه نفر دستم رو گرفت و برد داد زدم به مارتی : شرمنده از خودتون پذیرایی کنید میرسم خدمتتون 😁یهو دستم رو ول کرد و محکم زدم به دیواری که سالنش خلوت بود دیدم
دیدم برایان هست خون جلوی چشم هاش رو گرفته بود 😐من : چه مرگته باز برایان 😑😠برایان : ببین هلن یک بار دیگه فقط یه بار دیگه دیدم دور و بر این پسره میپلکی ...من : ها .چی 😬😠چه غلطی می خوایی بکنی ؟ ببین برایان درباره یه چیزی اگر بفهمم تو و بقیه میدونستینش من می دونم با تو حالا هم برو همه رو بیار باهاتون کار دارم 😡😡😡😡برایان با عصبانیت رفت .من :یادت نره بهشون بگی حتما بیان کله بلوبری وگرنه خونت پایه خودته 😡😡😡بابا میدونه که من کفری میشم روی خبر پخش شدن درباره من و اینا .می خواد منو سکته بده یعنی اگر بفهمم میدونسته از اون خونه میرم 😑مثلا به خودمون گفته بود: اوردن خبرنگار ممنوع 🚫آوردن و خوردن م.ش.ر و.ب ممنوع 🚫😣خدایا من رو ببخش 😣رفتم دیدم همه خانواده دارن میرن توی اتاق مدیرت بابا 😑بدون تلف کردن وقت خودم رو رسوندم اونجا 😁
رفتم داخل اتاق .من : خب اول یه سوال از بابا دارم بعد از بقیه .بابا شما اون خبرنگار ها رو اوردین 😑بابا : بله .هیش هیچ نگو بزار بگم تو دیگه بزرگ شدی .دنیا باید بدونه منم یه دختری دارم هیچ جایی خودش رو نشون نمیده .این بخاطر خودته .من : نه بابا نه این بخاطر من نیست این بخاطر خودتونه که ابروتون حفظ بشه .پس الکی من رو بهونه نکنید 😠😠😬بقیه هم میدونستین اره ؟ ☹بابا : اره میدونستن 🙄من : حالا که اینجا نظر من مهم نیست و من اینجا نخود اضافی اشم پس من همین الان از این مهمونی خارج میشم 😠😠😠😑😑😑بابا : تو تا پایان مهمونی هیچ جایی تشریف نمیبری .من : این رو هم فقط برای اینکه براتون احترام قائل هستم تا آخر مهمونی میمونم ولی بعد از مهمونی ما رو به خیر و شما رو به سلامت 😡😡😡🙄🙄و سریع از اتاق خارج شدم و رفتم بیرون بعد از چند دقیقه همه اومدن بیرون همه داشتن از عکس می گرفتن سختم بود انگار یه طناب بسته بودن به گردنم داشتن خفم میکردن 🥺😣زمان رقص رسید 🙄
همه پسرا اومدن و بهم درخواست رقص دادن و هم رو رد کردم حتی برایان رو چون باهاش قهر بودم 😏😏یهو مارتی اومد و بهم در خواست رقص داد منم چون می خواستم حرص برایان خان رو در بیارم و مارتی خیلی جذاب شده بود 😆😅😁😍درخواستش رو قبول کردم 🤫🤤وسط رقص بودیم که دیدم برایان داره با یه دختر میرقصه.بی همه چیز. اخه یه ادم چقدر میتونه دو رو باشه 😣 بعد از رقص سریع از اونجا رفتم و نشستم یه جای خلوت و تا تونستم گریه کردم 🥺😢😭بعدش خودم رو جمع کردم و رفتم روی یه صندلی کنار این خوراکی و این بود نشستم تا یه چیزی کوفت کنم 😑😶یه لیوان دادن دستم گفتم اخیش آب بلاخره یکم اب بخورم دارم حلاک میشم از تشنگی 🤤🤤🤤لیوان رو سر کشیدم ولی ولی این که آب نیست 😐😐😐😐سریع دویدم توی حیاط این دیگه چه کوفتی هست نشستم گوشه حیاط .همین طور سرفه میکردم انگار خوابم میومد ( معلوم نیست کدوم بی پدر و مادری همون چیزی که میبرن توی مهمونی ها رو برده داده هلن خوده 😐😐😐😑)مارتی : هلن خوبی ؟ من : اهم اهم اهم اره خوبم اما انگار خوابم میاد .مارتی چقدر جذاب شدی 🤤🤤🤤🤤از زبان مارتی : وای نه خدایا چی به خورد این دختر دادن بهتره ببرمش خونه .حالش خوب نیست 😰بغلش کردم همین طور داشت در وری میگفت .داشتم می بردمش توی ماشین که بیهوش شد 😬😐نگاهش کردم غش کرده بود 😐😂( عکس همین پارت B)بردمش سوار ماشینش کردم به راننده گفتم حرکت کنه و بردمش خونه خودم .از زبان برایان : وقتی رقص تموم شد همه دخترا دورم جمع شده بود دیدم هلن اصلا نیستش 😶اون پسر کله زرده هم نیستش 🤐وای اگر بلایی سرش آورده باشه چی .اه میکشمش😡😡😡😡همه تالار و گشتم نبودن .نفسم بند اومده بود یاد پدر مارتی افتادم سریع دویدم پیشش.🏃♂️
من : سلام آقای جانسون. برایان هستم برایان دپکارلو پسر کارلو .کریستوف: اها بله بله .میشناسمت هم بازی پسرم توی بچگیش بودی 😁😊(برایان توی ذهنش : من که یادم نمیاد ولی الان دشمن خونی هم هستیم 😁😁😈🤣.)کریستوف ادامه داد : حالا کاری با من داشتی ؟ برایان : بله .پسرتون خونه شما زندگی میکنه یا خونه مستقل داره ؟ اگر مستقل داره میشه ادرسش رو بهم بدین 😊😄 کریستوف:بله خونش مستقل هست .اینم ادرسش بفرما 😊برایان : خیلی ممنون. خوشحال شدم دیدمتون. بفرمایید از خودتون پذیرایی کنید 😇رفتم توی ماشین و ادرس رو دادم به راننده تا برم اونجا .ادامه از زبان هلن : بیدار شدم دیدم توی یه اتاقم روی یه تخت خوابیدم بلند شدم رفتم سمت در در رو باز کردم یهو یه روح دیدم .یه جیغ بلند زدم افتادم زمین .😱😱😱😭😭مارتی : هلن هلن .نترس منم .اینا پتو هست آوردن بندازم روت 🤣🤣🤣🤣من هنوز داشتم میلرزیدم .مارتی آروم بغلم کرد و گذاشتم رو تخت و یه آب قند بهم داد بهتر شدم گفتم : ما کجاییم اینجا کجاست؟ 😐🤨
مارتی : نترس اینجا خونه منه .حالت خوب نبود اوردمت خونه .☺من : اها ممنون 😊میشه یکم بیرون بچرخم خسته شدم از بس نشستم 🤧مارتی : بیرون سرد هست بهتره همین داخل خونه راه بری منم خونه رو بهت نشون بدم 😄نظرت چیه ؟ من : عالیه 😁😆.بلند شدیم رفتیم مارتی همه جا رو بهم نشون داد .رسیدیم به یه اتاق. من : این اتاق چیه ؟ مارتی این اتاق منه .بریم نشونت بدم .من : نه اینجا نریم خصوصیه توه 😶😁مارتی : اشکال نداره من چیزی برای پنهون کردن ندارم بیا داخل .منم رفتم 😁😅من :وای چه اتاق باحال و خفنی داری 😃یه گوشه از اتاق مارتی همش عکس های خودش بود رفتم دیدم .من : مارتی .این ها همش خودتی ؟مارتی : بااجازه بزرگ ترا بله 😂😶😅🤣من : اره دیگه همش خودتی .فکر کنم سرم خورده به سنگ دارم چرت و پرت میگم 😅😂مارتی همش داشت به من نگاه میکردم من محو دیدم عکس های بچگی تا الان مارتی بودم .چه با مزه بوده 😍😍😍(عکس همین پارت C)
من : چرا با خانوادت زندگی نمیکنی ؟مارتی : با خانوادم زندگی میکنم اما این چند روز رو که از ژاپن اومدیم آمریکا رو خواستم یکم آرامش داشته باشم چون توی خونمون اینقدر شلوغه که نگو 😆😆😆من :مگه فقط دوتا برادر نداری ؟ مارتی : دوتا برادر با یه خواهر .هر روز سه تاشون هم دیگه رو میخورن 🤣🤣🤣من :خدا رو شکر من با برادرام زندگی نمیکنم فعلا 😆خدا رو شکر الحمدلله 🤲🤣.
بنظرم مارتی عاقل شده .خیلی پسر خوبیه .مجذوبش شدم 🤤😆😅داشتیم حرف میزدیم که زنگ در رو زدن .من : منتظر کسی بودی وای خدا من چقدر دیوونه هستم .مزاحمت شدم 😓مارتی : نه عزیزم این چه حرفیه تو که گل روی چشمامی (S:بهتره بیام یه خودی نشون بودم 😁😎گمونم این بشر هنوز ادم نشده 😐😝🤪هلن :برو گمشو 😑S:بی ادب 😒😑🙄هلن :اگر روزی خواستین از شر سارینا خلاص بشید بهش دو تا فحش بهش بدین.میره بچم 🤪🤣)مارتی رفت در رو باز کنه منم دنبالش رفتم 🤪😝توی آیفون معلوم نبود کیه .در باز کرد رفتیم پایین دیدیم 😨😨😱
برایان با چهره ای عصبانی اومد تو .تا حالا اینقدر عصبانی ندیده بودمش 😦😨یه لحظه بدنم لرزید .برایان : هلن ! تو تو خونه این چی کار میکنی 😑🤬🤬( با داد گفت )مارتی : هی هی صبر کن با هم بریم ترمز کن 😡😡😤صدات رو بیار پایین سرش رو انداخته پایین مثل بز اومده تو صداش رو انداخته توی حلقش 😑🤬منم بین این دوتا دیوونه گیر افتاده بود .خخدددداااااا یییاااااا چرا من اینقدر بدبختم😭😭😭😭از برایان میترسیدم با اون قیافش 😨😱😱😱یهو به خودم اومدم دیدم کار داره به جاهای باریک کشیده میشه 🤦♀️😱یهو برایان اومد یه مشت بزنه توی صورت مارتی که یهو ..😨
فکر کردین تموم شد 😁😅برین ادامه پایین 😁😂یهو اومد بزنه توی صورت مارتی رفتم جلوی مارتی و مشت برایان خورد تو صورت من و من پخش زمین شدم 😐🤣یعنی در اصل محکم خودم توی دیوار اون دوتا مات و مبهوت داشتن به من نگاه میکردن .وای چقدر درد میکرد یهو خون از لبم جاری شد .حالا میفهمم اون ادمهایی که مشت برایان رو می خورن چه بلایی سرشون میاد 😐🤣🤣🤣آروم آروم بلند شدم و رفتم کنارشون سرم گیج میرفت می خواستم بیوفتم ولی خودم رو کنترل کردم .من : مارتی میشه من چند روز مزاحمت بشم ؟ مارتی : چی چی شد .ها مزاحم چیه تو مراحمی ولی از لبت ... من: برایان من چند روز پیش مارتی میمونم تا تکلیف مشخص شه دنبالم هم نیا چون من با تو هیچ حرفی ندارم 😑😑😑برایان : ه ه هلن لبت .میدونم عصبانی هستی بخاطر اون مشت ...من : این مشت اصلا دلیل این کارم من نیست .من می خوام بشینم یه کم فکر کنم که با تو موندن عاقلانه هست یا نه 🙄😑😐حالا هم لطفا از اینجا برو .برایان آروم آروم هنوز تو شک بود رفت .مارتی کمکم کرد برم صورتم رو شستم و حالا من موندم و چند روز توی خونه مارتی 😅😁🙃
خب دیگه تموم شد .امیدوارم خوشتون اومده باشه. سعی میکنم پارت بعد رو زود تر بزارم .کامنت فراموش نشه. بای 😍👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مارتی هلن بیشتر بهم میانا
دوستان پارت 10 و 11 رو منتشر کردم .امشب یا فردا هم پارت 12 رو منتشر میکنم😊
خب بچه ها قسمت بعد رو گذاشتم دیشب .و دارم قول میدم که روزی یه دونه منتشر کنم حالا شاید دو روزه ای یک بار یا امروز یا فردا پارت بعدش رو منتشر میکنم 😉😊
مرسی گلم اینطوری که داره تو مغز من پیش میره شاید بیشتر از 20 تا هم طول بکشه ولی ممکنه فصل دو خیلی طولانی نباشه ولی من خودم عاشق فصل 3 هستم اون از همه فصل ها باحال تره 🤩🤩🤩😆
هلن بره با برایان تروخدا برایان و هلن با هم باشن
اجی عالیهههههه داستان منم بخون اگه میشه
وای عزیزم حرف نداشت یعنی هرچی کلمه ی خوب تو این دنیا هست مال این داستانه😍😍😍😍😍😍😍
درضمن اوبرایان بی شعور رو ادب کن یه بار دیگه دست رو هلن بلند کنه خودم دفنش میکنم😠😜
از عمد که نبود 😂😂😂ولی ادم نمیشه هر کاریش میکنم تا اخر داستان ادم میشه 😂😂😂😐😶
مثله همیشه عالی بود ممنون از داستانت که زود گذاشتی 😊😍منتطرم پارته بعد رو بزاری 😊❤
سلام آجی جونم
عالی بود دختر
مثل همیشه
عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی
فوق العاده بود 🤩🤩🤩🤩😍😍😍😍😍💜💜💜💜💜💜
و گفتی انیمه...
خب چند تا می خوای؟؟؟😁😁😁
تا دلت بخواد بلدم
پیشخدمت ساما(یا پیشخدمت پسر)
عسل و شبدر
نماینده کلاس ما پیشخدمته
سفید برفی با موهای قرمز
دردسر برادرها
بوسه ایزدی
اینا بهتریناشونن🤗🤗🤗🤗🤗🤗
مخصوصا بوسه ایزدی، سفید برفی با موهای قرمز و نماینده کلاس ما پیشخدمته رو حتما ببین.
عالی بود
میسی آجی جونم💜💜💜
راستی
تست جیمینت هم عالی بود
ولی متاسفانه گفت عاشقم نوموشع
شوگا عاشقم میشه🥺
ایشکال نداله
من بازم عاشقشونممممممممممم
چه بخوان چه نخوان
چه بشناسمن چه نشناسمن
💜💜
مرسی آجی 😃
❤❤❤❤
خیلی عالی بود منکه خودم عاشق مارتی شدم😁از برایانم از اول خوشم نمیومد😅😐اغا میشه هلن مال مارتی باشه خدایی خیلی نازه😍😌
منم عاشقش شدم .عکس پروفایلم هم که مارتی 😅😅🤣
والا نمیدونم حالا رو بزارم با مارتی یا برایان ری گیری مکنیم😂
ارع البته این پسره شخصیت مورد علاقم توی یه انیمست اسمش عشق و تهیه کننده بود فک کنم اگه ندیدی حتما ببین
حتما نگاه میکنم خیلی دنبال گشتم
نه تورو خدا
همون برایان خوبه🥰🥰
مارتی هم خیلی باحاله ها ولی من به برایان وابسته شدم.😂بره دق میکنم
من مارتی رو میخام🙅😻 از اون پسره هم اصن خوشم نمیاد 😂حالا اسمشو یادم نیستش😂😐
والا نمیدونم باید رأی گیری کنم 😁😄
عزیزانم چه هلن بره با برایان چه بره با مارتی .هم مارتی و هم برایان تا اخر داستان در خدمتمون هستن 🤣🤣🤣😉
این چه کاری بود کرد داغون شد هلن
عالی بود 💜
اره داغون کرد 🤕🥺