
توجه این داستان برای افراد زیر۱۲ سال مناسب نمیباشد زیرا چیز هایی در داستان گفته است که هم برای سن های پایین تر مناسب نمیباشد و هم منظور آن را نمیفهمند توجه کنید داستان اکشن است و عاشقانه هم هست.

۵ ساعت مونده مونده ساعت ۷ بود و تا ساعت ۱۲ شب فقط ۵ ساعت مونده بود لایلا:خوب چه بهتر که همچین چیزی نصیب من شده کی بهتر از مرینت دختر اضافه ی کلاس ولی مرینت رفته بود خونه ی آدرین و یکی از دلایلی که میخوام بهش ریع بدم همینه! رفتم اونجا میدونستم که نمیزاره این کار رو با اون بکنم روی برنامه هم نوشته بود گوشی رو باید به اون فردی که میخواهم بزنم! داشتم از خونه میومدن بیرون فهمیدم که اونا هستن وقتی که در باز شد سری گوشی رو زدم اثلا ندیدم زمانی که چشمام رو باز کردم دیدم!

گوشی رو زدم به آدرین! 🤯 همین موقع آدرین هوری دلش ریخت و از شدت ترس افتاد زمین آدرین دست مرینت رو گرفته بود و داشت کمکش میکرد بیاد بیرون اول خودش اومد و من گوشی رو زدم به آدرین! حالا باید چیکار کنم ولی وقتی دستور آدرین رو خواندم دیدم که میتونم اون رو به آدرین بزنم مرینت:از جدت ترس داشت چشمم از کاسه در میرفت وقتی به آدرین نزدیک شدم دیدم که لایلا داره به آدرین نزدیک میشه منم همون موقع جلوش رو گرفتم گفت میخواد نجاتش بده ولی من گفتم تا خود آدرین رازی نباشه اجازه ی ای کار رو به تو نمیدم😠 که همون موقع

آلیا زنگم زد ! پشت تلفن همش داشت گریه میکرد میگفت همش تقصیر منه! همش تقصیر منه!همش تقصیر منه! من گفتم آلیا چی شده! گفت بیمارستان داره میگه نینو امکان داره فقط ۳۵ درصد زنده بمونه و ۶۵ درصد امکان داره زنده بمونه مرینت مرینت کمک همه ی اینا رو با گریه و ناله میگفت یه جوری داشت اینا رو میگفت و به خودش فشار میآورد که نفسش بالا نمیومد گفتم باشه الان میام داشتیم میرفتیم که دیدم آلیا دم بیمارستا افتاده و کلوئی بالای سرش وایساده و توی گوشیش پیامک دستور انجام شد اومده بود😨 رفتم یقه اش رو گرفتم گفتم:چرا این کار رو با آلیا کردی! (قیافه ی مرینت در آن صحنه در عکس) گفت من این کار رو با آلیا نکردم من این کار رو با...

با نینو این کار رو کردم! آدرین که اینجا وایساده بود همون طور که خوش حال بود میتونه خودش رو نجات بده ولی هوری دلش ریخت که دوست صمیمی اون قداره بمیره😨 چاره ای نداشت از شدت شکه سری رفت و با سرعت گوشیش رو دست گرفت و داشت میدوید سمت اتاق نینو فهمیدم داره میره رفتم جلوش رو گرفتم گفتم آدرین اون دیگه قراره بمیره چاره ای نداریم حتا اگر نجاتش بدی اون فقط ۳۵ درصد امکان داره زنده بمونه! آدرین هم با گریه گوشی رو زد به خودش و گوشی رو انداخت زمین پیامک دستور انجام شد برای آدرین ارسال شد، داشت گریه میکرد منم با گریه گفتم اشکالی نداره و همون موقع...
آدرین من رو ب۰۰۰۰غ۰۰۰۰ل کرد و تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم😭😭😭 ساعت دیگه ۱ ساخت مونده بود به ۱۲ آلیا درخواست کرده بود که نینو رو مرخص کنند چون میخود ببرتش یه بیمارستان دیگه ولی اون را برد یک جای دیگ که خلوت بود وسط جاده رفته بودیم نیم ساعت مونده بود جاده ای که بود آن جاده داخل بیابان بود و راه شهر پاریس به یک جای دیگه بود وسط جاده رفتیم توی خاکی، همه ی بچه ها اومده بودن داشتم گریه میکردن یه آتیش روشن کردیم و و دور اون بودیم نینو داشت ازش خون میرفت ولی داشت نفس میکشید زمانی که نباید رسید!

آدرین و من و همه ی بچه ها و مخصوصا آلیا داشتن دور اون گریه میکردن پیامک اومد که دیگه وقت دستور جدید و مرگ نینو رسیده بود نوشته بود مرگ نینو با آتش گرفتن صورت میگیرد 😱 همون موقع نینو شروع به سوختن کرد و بلند شد آلیا همون طور سیخ وایساده بود و شکه شده بودو نمیتونست هیج کاری کنه نینو داشت جیغ میکشید و میسوخت و داد میزد کمکم کنییییید! و آدرین هم افتاده بود روی زمین همه ی بچه ها شکه شده بودن و نمیتونستن تکون بخورند و آخرین جمله هایی که از دهن نینو اومد این بود:آلیا دوست دارم😭 و پودر شد همه داشتن گریه میکردن و آلیا و آدرین از هوش رفتن دستور بعدی همون موقع اومد نوشته بود اون نوشته بود😱....

اینم از این پارت میدونم خیلی غمگین بود ولی مدل داستان این هست ببخشید اگر خوشتون نیومد دوستون دارم لایک و کامنت فراموش نشه بای بای بای بای بای بای بای بای بای بای بای بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فالوییییی
عالیهههههههههه داستانت
بعدی رو خیلییییییی زوددددددد بذاررررررر
باسه تا هفته ی دیگه همه ی قسمت هاش رو میزارم
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
بعدی رو بزاری گریه ام رفع میشه😂
ولی کاش این اتفاق برای نینو نمی افتاد 😔
بعدی رو کی میدی؟؟
بزار دیگهههه
آرهههههههههه
کی میدی؟
بعدی رو بزار
عالیییییییییییییییییی بودددددددددد و غمگین 😔😭با اینکه از نینو خیلی خوشم اومد دوس نداشتم بمیره😭😭