کاغذ دیواری

قبل از شروع بگم این داستان کامل علکی هست و خودم نوشتمش این بگم ترسناکه من اخطار های لازم رو دادم امید وارم خوشتون بیاد

یک روز یک زن و مرد ازدواج میکنند اون ها شرایط مالی خوبی نداشتند به خاطر همین تصمیم گرفته بودن یک خونه قدیمی بگیرن وخودشو درستش کنن

وقتی وارد خونه شدن دیدن یک اتاق بود که بوی بدی میداد و کاغذ دیواری ها زشتی داشت اونا تصمیم گرفت بکنشون ولی جنس عجیبی داشتند او کندن و دیدن زیر کاغ دیواری ها با رنگ قرمز چند تا اسم نوشته شده و یک تاریخ

زنه کنجکاو شد و اسم اون ها رو توی گوگل نوشت وقتی نوشت دید یه افراد گمشده ای هستند که دقیقن تو همون تارخی تو دیوار نوشته شده بودگمشده بودن هیچی فهمیدن داستا از چه قراره و رفتن به پلیس گفتن

پلیس اومد وقتی ماجرا رو به پلیس گفتن پلیس پلیس وقتی دست زد به کاغذ دیواری ها گفت

اینا کاغذ دیواری نیستند و پوست انسانن

من میتونم این داستان رو ادامه بدم میتونم تمومش کنم اینم بگم بازم این داستان علکی هست و خودم نوشتمش