
خب دوستان اینم قسمت هفتم
خب دوستان اینم قسمت هفتم امید وارم خشتون بیاد . از زبان مایکل 😈 . ( داره با تلفن حرف می زنه ) چشم رئیس الان شروع می کنم . رفتم سوار ماشین شدم رفتم سمته نیویورک . ( بچه ها این اتفاق فردای اون روزی بودش که مرینت برگشت ) رسیدم به نیویورک زده بودم بغل جاده که استراحت کنم که به گوشیم پیام اومدش . ادرس خونه ای بودش که گرفته بودم و ادرس دانشگاهی که مرینت می ره 😈 . رفتم سمته خونه ای که گرفتم و یکم استراحت کردم بعدش دوباره به گوشیم پیام اومدش . نوشته بود که کار ثبت نام انجام شده می تونم برم تو داشنگاه مرینت . ( زمان اون روزی که مرینت رفتم دانشگاه و زد توی صورته جیمی ) خب پس اینجا دانشگاهی که مرینت می ره کار سختی پیشه رو دارم . او او اون مرینته بهتر توی چشم نباشم اون پسر کی هستش ؟ . بعد چند لحظه مرینت زد توی صورته اون پسر و بعد چند لحظه یه پسر اومدش دسته مرینتو گرفت ؟ چه خبر اینجا .
از زبان مرینت . ( زمانه حال 😂 ) گفتم . ادرین پیشه من بمونی و نری . ادرین گفت . باشه . گفتم . ممنونم ع.....شق....م . ادرین قرمز شد و گفت تو بخواب و من تا شب نگاهت کنم . ( الان ظهر هستش ) روی تخت دراز کشیدم و چشمام رو روی هم گذاشتم ادرین اومد کنار نشست و نگاهم می کرد .
بعد چند ساعت . از خواب بلند شدم دیدم ادرین خوابش برده سرمو گذاشتم روی سینش و خوابیدم . از زبان ادرین . بعد چند دقیقه خوابم بردش توی عالمه خواب بودم که حس کردم مرینت بیدار شده تا اومد چشمام رو باز کنم دیدم مرینت سرشو گذاشت روی سینم چشمام رو باز کردم خیلی ناز خوابیده بودش . دستام رو دورش حلقه کردم و چشمام رو بستم
بیب بیب بیب . چشمام رو باز کردم تایمر گوشیم بودش ساعت چنده ۹ . بلند شدم . تا بیدار شدم لایلا اومد جلوی در اتاق و گفت . بیاید پایین شام حاضره .
اومدم مرینت رو بیدار کنم گفتم . مرینت عزیزم بلند شو مرینت . مرینت تا بلند شد وحشت زده گفت . نه نه نه ولم کن ولم کن . گفتم . مرینت اروم باش اروم باش من اینجام داشتی خواب می دیدی . مرینت یکم نفس نفس زد و گفت . ممنونم ادرین . گفتم . بیا بیا بریم پایین شام بخوریم . مرینت گفت . ادرین می شه من نیام . گفتم . اخه ، باشه تو استراحت کن . رفتم پایین روز یکی از صندلی های دور میز نشستم . فیلیکس گفت . ادرین مرینت نمیاد پایین . گفتم . مرینت گفت خسته هستش و نمیاد پایین . لایلا گفت . ادرین نمی خوای ازش بپرسی کجا بوده چه اتفاقی افتاد شاید .... حرفشو قطع کردم و گفتم . لایلا ساکت اون وظیفه نداره که به تو جواب بده چیز های لازم رو به من گفته تمام .
با عصبانیت رفتم بالا درو باز کردم مرینت داشت گریه می کرد . اروم شدم و گفتم . مرینت چرا گریه می کنی . مرینت گفت .ادرین صدای حرفاشونو شنیدم ادرین من به درد تو نمی خورم منو ببخش . گفتم . مرینت چی می گی اگر بخوایم با حرف مردم زندگی کنیم که اصلا دیگه ادم نیستیم من همیشه عاشقتم . مرینت گفت . ادرین دستتو بده . دستشو گرفتم ولی مرینت تبدیل به لیدی باگ شد و منو پرت کرد توی حموم درو قفل کردش و خودش فرار کرد .
از زبان لیدی باگ . از پنجره اتاق رفتم بیرون حالم خیلی بد بودش از خونه دور شدم . رفتم توی خیابون و تغیر شکل دادم . توی خیابون راه می رفتم که یه ماشین از جلوم رد شدش پشته چراغ قرمز مونده بودش یکم نگاه کرد اون اون اون مایکل بودش سریع دور شدم و زدم زیر گریه داشتم گریه می کردم که دسته یکی رو روی شونم حس کردم اون گربه سیاه بودش . گفتم اینجا چی کار می کنی . گربه سیاه گفت . بیا بریم مرینت بیا بریم عشقم . یه دفعه انگار به طرفش کشیده شدم . بعد چند دقیقه رسیدیم خونه روی تخت سریع دراز کشیدم گربه سیاه به حالت عادی برگشت و گفت . اجازه هست کنار شما بخوابم ؟ 😇 . گفتم . به این شکل نه دلم برای لیدی باگ و گربه سیاه تنگ شده پس درو قفل کن تا تبدیل شدیم . ادرین درو قفل کردش و تبدیل به لیدی باگ و گربه سیاه شدیم . سرم رو روی سینه گربه سیاه گذاشتم و اون دستاش رو دورم حلقه کرد .
بیب بیب بیدار شدم تایمر گوشیم بودش . ادرین رو بیدار کردم و به حالت عادی برگشتیم ( خستتون نکنم توی کلاس ) توی کلاس نشسته بودیم که معلم گفت . بچه ها امروز یه سوپرایز براتون دارم قرار یه نفر بیاد توی کلاسمون اون امسش مایکله . اومدش توی کلاس و و و و داشتم می مُردم اون همون مایکل بود که رفتم خودش 😱😱😱😱😱😱😱😱 .
خب امید وارم خوشتون اومده باشه نظر یادتون نره
خدا حافظ 👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها قسمته ۸ اومدش
شماها رو نمیدونم اما من که دیگه خسته شدم
پنم خسته ام از تستجی
اجی جان مستر دارک منتشر شد😍😍
دیدم اجی جونم خیلی قشنگ بودش دستت درد نکنه به پشمکم بگو دمت گرم. ممنونم اجی جونم
خواهش اجی😜😌❣️
اجی یه چیزی بگم😐
دانشجوی دلبر رو هم به زور ازش گرفتم فقط فقط بخاطر اجیی رها😜😍
تو تاییده یه چن روزی😜
اجی فقط خیلی خیلی پیچیده میشع 😶
من خودم ده بار خوندم بفهمم چی به چیه😂😐😌❣️
عاشقتم اجی جونم . خدایا از این اجی ها به هیچ کس نده فقط به من بده 🙃🙃😂😂عتشقتم اجی جونم . اجی کیانا فقط برای منه
داستانات معجزس👌👌👌👌🤩🤩🤩
سلام امیر حسین . کجا بودی خبر ازت نبود
😭😭😭😭😭😭😭😭😭 من پارت بعدی موخوام
منم می خوام تستچی لطفا
یالا یالا ما بعدی رو میخوایم یالا ما بعدی رو میخوایم یالا
رها جون داستانت شده جنگ جهانی سوم خیلی خفن شده
عالی
ممنون علی جان
عالیییییییی خیلی قشنگه داستان🤩🤩😍😍😍
قسمته بعد رفتش بررسی😍 . خیلی قشنگه🤗 . ولی کوتاهه 😿