
سلام.....ببخشید یک مدتی نبودم......با یک دو پارتی اومدم .......امیدوارم لذت ببرین::::::::::))))))))))
صبح با صدای بحث کردن مامان و هیونجین بیدار شدم . هیونجین میگفت : مامان من نمیخوام برم سربازی این دو سال که میخوام برم سربازی رو موسیقی کار میکنم میخوام روی کاری که دوست دارم تمرکز کنم . مامان هم میگفت: ولی پسرم میدونستی اگه نری جریمه میشی میدونستی جریمه ش چقدر زیاده ما نمیتونیم اونقدر جریمه بدیم . خیلی دلم برای برادرم میسوخت من فقط یک سال ازش بزرگترم و خوب درکش میکردم اون موسیقی نوشتن رو خیلی دوست داره و فکر نکنم بتونه حتی ۵ دقیقه تو سربازی بگذرونه چه برسه به ۲ سال از وقتی بهش ایمیل زده بودن که باید بیاد سربازی خیلی عصبی شده بود و حتی نمیشد باهاش حرف بزنی. و منم خواهر بزرگترشم خب و خیلی دوستش دارم و میخواستم بهش کمک کنم .و خنده دار ترین تصمیم رو گرفتم .....و تصمیمم این بود که به جای اون برم سربازی ..... بله دقیقا یک دختر به جای یک پسر میره سربازی . و سریع در اتاقم رو باز کردم و رفتم پایین جایی که هیونجین و مامانم بحث میکردن و با صدای بلند تصمیمم رو مطرح کردم .
مامانم گفت : چی دیوونه شدی هیونا ؟ گفتم : شاید .....ولی نه فقط میخوام به برادر کوچولوم کمک کنم. هیونجین گفت: هیونا چی میگی یعنی واقعا حاضری به جای من بری سربازی ؟ جواب دادم : معلومه که ارهه یک داداش کوچولو بیشتر ندارم که . هیونجین گفت: ببین ولی میفهمن من پسرم و تو دختر هم قدم بلند تره هم جسه بزرگتری دارم و اینکه صداهامون خیلی فرق دارن نمیشهههه. گفتم : نگران نباش مشکلی پیش نمیاد. (چند ساعت بعد ) رفتم ارایشگاه و موهامو کوتاه کوتاه کردم چند تا لباس پسرونه سایز خودم خریدم و چون قیافه منو داداشم مو نمیزنه کپی خودش شدم فقط یکم ریزه تر :')
هیونجین گفت : نونا درسته الان شبیه من شدی ولی هنوز هم میتونی پشیمون بشی فردا باید حرکت کنی ولی هنوز هم جای پشیمونی داره کار میکنم جریمه شو میدم . گفتم : نه نگران نباش من مطمئنم مطمئن مطمئن . (صبح روز بعد ) صبح فردای اون روز وقت رفتنم بود به سربازی....بلند میشم اماده میشم و می رم سوار اتوبوس میشم . وقتی رفتم تو اتوبوس کلی پسر هیکلی اونجا بودن و فقط من ریزه میزه بودم . می شنم بغل یک پسری که تقریبا مثل داداشم بود . رو لباسش نوشته بود کیم تهجین .
تهجین : سلام اسمت چیه ؟ با انگشتم ارمی که رو سینه ام بود نشونش میدم روش نوشته پارک هیونجین و بعد میگم : ام سلام هیونجین هستم. تهجین میگه: چقد ریزه میزه ای و چه صدای کیوتی داری .. در جواب فقط لبخند میزنم . (چقد پسره جذابهههههه) یک دفعه یک مرد قد بلند و هیکلی میاد تو اتوبوس و حضور غیاب میکنه مثل روز اول مدرسه .وقتی اسم منو میگه یعنی اسم داداشمو میگه متوجه نمیشم هنوز عادت ندارم که تهجین میزنه به بازوم و میام تو حال خودم . از همین اول دارم سوتی میدم . تا برسیم به خوابگاه یا پادگان تو اتوبوس خوابم میبره . وقتی رسیدیم تهجین بیدارم میکنه .
تهجین میگه: خوب خوابیدی ها داداش :) داداش ؟ هنوز عادت نکردم . در جوابش فقط میخندم . می رسیم به پادگان . اول به گروه های چهار نفره تقسیم می کندمون برای اتاق های خوابگاه . منو تهجین و دوتا مرد گنده هیکلی تو یک گروه افتادیم . خیلی خسته بودم . میریم تو خوابگاه اونجا دو تا تخت دو طبقه بود دو تا کمد و یک یخچال کوچولو و یک میز و یک صندلی. منو تهجین وسایلمون رو تو یک کمد گذاشته بودیم و رو یک تخت میخوابیدیم من طبقه پایین اون بالا .
لایک و فالو فراموش نشه 💖💫 مرسی که تا اینجا اومدی . 😗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
قشنگ بود کیوت اعضا اکسو رفتن سربازی🙁
پارت بعدی و ننویسی با دمپایی میفتم دونبالت :/🩴
عاللییییییییییی دوپارتی هستش یا چند پارتی ؟؟
ممنون دوپارتی🥺🌟
بنظرم تو دو پارت تموم نمیشه
فالویی بفالو لطفا کیوتم❤
تست عالی بود❤
چشم 🌹💫
مرسی💖🙂
خیلی قشنگ بود منتظر پارت بعدی امممم
مرسی چشم میزارم حتما 🌹🌟🥺
❤️✨😻