بفرمایید اینم از پارت جدید
بعد از خوردن صبحانه بابا منو رسوند دانشگاه و خودش رفت مطب،اولین روز دانشگام بود و خیلی غریب بودم وارد حیاط دانشگاه شدم و رفتم روی یه نیمکت نشستم و حیاط و برسی کردم حیاط پر از دختر و پسرایی بود که کتاب به دست با هم حرف میزدن وای که چقدر تنهام تو همین فکر بودم که کسی کنارم نشست کیفمو گذاشتم رو پام خودشو بهم نزدیک کرد برگشتم سمتش تا یچی بارش کنم ولی با دیدن چهره ی ابتین گل از گلم شکفت
من:آبتیـــــــن ــ
آبتین:اروم دختر ابرومونو بردی ــ
من:تو اینجا چکار میکنی؟ــ
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالیییییییییییی😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😛😛😛😛😛😛
❤💙
😍😍😍😍😍
عالییی بود عاجو
الان به رفیقامم میگن لایکت کنن و فالوت کنن عشقم😘😘😘😘😘😘
( منو یادته؟ )
مرسی عزیزممممممم💞❤💙
بله یادمه
عالی بود😍
مرسی ادامش دادی🌻💛
💞💕خواهش میکنم
واقعا زیباست
مرسی💙
💗