دیپر بیدار شد . دیپر با خودش میگه : آه چه خواب بدی بود . ناگهان دیپر متوجه میشه که کل خانواده دارن نگاش میکنن . (از این به بعد به پدر میبل و دیپر .پدر. و به مادرشون مادر میگم ) پدر : گفتم تو بچه منو ها کردی . فورد : مراقب حرفت باش این بچه خیلی باهوشه میبل : از نظر من که عادیه . فورد : ببین این موضوع عادیه و تو باید با این موضوع کنار بیای . پدر : من با این موضوع کنار نمیام و بهتر بود که سال پیش هم پسرم نمیومد اینجا .
(⚠️این داستان ادامه دارد!!⚠️)
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالی