صبح بود . من توی کالیفورنیا امریکا . سلامتی .. اخ ببخشید گند زدم به داستان . خب بریم سر داستان . صبح بود دور از آبشار جاذبه خیلی برام سخت بود کتاب خودمو نوشتم چند روزی خواب های عجیبی درباره بیل میدیدم . انگار به من میگفت : تو بعدی هستی باهام بیا. سخت بود نمیدونم چرا دارم خودم حرف میزنم / میبل سریع وارد اتاق میشه \ میبل : اره اره اره دیپر بالاخره داریم میریم آبشار جاذبه اونم به همراه مامان و بابا . دیپر : وای عالیه بالاخره داریم میریم ولی فکر نمیکنی مامان و بابا جلوی ماجرا جویی مارا بگیرن . میبل : نه نگران اون نباش .
بعد از 3 ساعت و رسیدن به آبشار جاذبه !
( دوستان شرمی پدر دیپر و میبل هست و مامان . مامان دیپر و میبل هست و تمام .) مامان : عزیزم بالاخره رسیدیم . در همان زمان ماشین قیب شد !! شرمی : ماشین رو دزد زد . فورد : نه دزد نزد یک پپریوتوس اون رو خورد . شرمی : انقدر مزخرف نگو !! پپپ تان توس چیه برادر عجیب قریب . فورد :به من چی گفتی.
اومدن به هم یه حرکت ابدوچکی بزنن استنلی اومد جلو و گفت : هی داداش ها جلوی خانواده خوبیت نداره . شرمی : نه نه نه اصلا حرف نزنید الان پسر عجیب شده . فورد : عجیب تو اونی هستی که عجیبی .
شش دقیقه بعد !!
استنلی : از نظر من فیلم خوبیه .
فورد : اره اون بچه دانشمند احمق نگاه کن .
شرمی : دوستان تا حالا دقا کردین اون ما هستیم
همه به دیپر و میبل نگاه کردند و
استنلی گفت : من میرم نخود سیاه بگیرم
فورد : من توی آزمایشگاه کار دارم
شرمی : منم برم به عموتون کمک کنم .
مامان : منم میرم غذا درست کنم.
دیپر : باورم نمیشه که بهمون انقدر خندیدن بعد حتی ازمون عذر
خواهی هم نمیکنن من میرم بخوابم. دیپر خوابید .
خواب دیپر : ( اکسولوتل : دیپپر باید بری پیش بیل وگرنه جهان ما و شما نابود میشه. بعد ها و هستی نابود میشن ) و ...
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
انتظار نظرات خوب رو نداشتم
عزیزان امتحانات تموم شده پس من ادامه رو با قدرت درست میکنم
بزار بزار بزار
خیلی باحال بود
داستانش رو درست کردم
اره حتما بزار داستانت عالی بود
پارت بعدی درست شده
😍
عالی ❤