آنچه که دیدیم من دست پا چلفتی تبدیل شدم چیزی که فکرشو نمیکنی
خب خب بچه ها ببخشید دیر گذاشتم باید برای امتحان ها وقت میزاشتم بریم برای داستان: شب شده بود شامم رو که خورده بودم رفتم اتاق میلی تا بخوابم شب خوابم برد اما نمیدونم چه ساعتی یواشکی بیدار شدم دیدم یکی بالای پنجری اتاق نشسته داره نگاهم میکنه یه دفعه در اتاقم باز شد میلی بود فکر کردم میلی هم تعجب میکنه اما نه احساس کردم اون فردی که اون بالا پنجره بود پسره دیدم میلی میگه تو اینجا چی کار میکنی بدو بریم تا نفهمیده ما کی هستیم من گفتم میلی چی رو باید نفهمم همون لحظه قبل میلی گفت روباه قرمز تبدیل شو بعد گفت مرینت به هیچ کسی نباید بفهمه ما کی هستیم من هنوز تعجب کردم از تخت اومدم بیرون گفتم چجوری انقدر سریع لباس پوشیدی منم میخوام میخوام میخوام میلی:باشه بیا این معجزه گر کفشدوزکه میتونم بهت اعتماد کنم مرینت: یعنی این لباس که تو هم داری تو این جعبه کوچولو هست بازش کردم یا نور صورتی مانند امد میلی:مرینت این معجزه گر بهت توانایی خنثی کردن شرور هاست مرینت:اما من هیچ خبری از این نشنیدم که شرور داره یا اصلا قرمانی داشته باشه راستی تو اون جعبه کلی از ایناست میلی: ما با دولت و ادما خبر نگار ها گفتیم چیزی تو خبر یا دنیا فاش نکنن و اینکه بعله توی جعبه کلی هست ولی تو حق نداری استفاده کنی فهمیدی مرینت:بابا باشه تیکی:سلام ببخشید میپرم وسط حرفتون اسمم من تیکی بهت قدرت خوشانسی بهت میدم که با تفکر باید انجام بدی برای تبدیل شدن باید بگی تیکی خال ها روشن مرینت:اها
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عالی بود🌹
ممنون اگر نظزی برای این داستان داشتی حتما حتما بهم بگو😘😘
تو ناظری
نه متسفانه