⛓𝐵𝑙𝑎𝑐𝑘 𝑤𝑜𝑟𝑙𝑑🖤𝑃𝑎𝑟𝑡 2🖤

تو خواب ناز بودم که با صدای گوشیم از خواب پریدم. خیلی بی حال و بداخلاق و عصبانی جواب تلفنو دادم: ا. ت : بفرمایید. کوک: سلام ا. ت : سلام بفرمایید 😐 کوک : من همونیم که از دست مافیا ها نجاتت دادم. گفتی جبران میکنم. ا. ت : اره اها خب حالا چی میخوای؟ کوک : میخوام امشب ببینمت ا. ت : امشب نمیشه. کوک : به نظر آدم معتبری میومدی. فکر کردم هر چی بگم قبول میکنی، اشتباه میکردم؟ ا. ت : ساعت چند؟ کجا؟ کوک : ساعت 11. برات لوکیشن میفرستم. ا. ت : اوکی، بای. ~زنگ زدم به لیسا لیسا : سلام ا. ت : سلام به همه بچه ها بگو تا نیم ساعت دیگه خونه من باشن. دیر نکنید!

لیسا : اوکی. ~~نیم ساعت بعد ا. ت : خب بچه ها این بار، بار کمی نیست. تیلیارد ها پول به جیب میزنیم. میخوام به بهترین نحوه انجام بشه. من نمیتونم بیام. جنی : ا. ت نمیخوای باهامون بیای؟! ببخشید نه ولی تا قبل اینکه بار بره من اونجام. میخوام مثل همیشه آماده هر اتفاقی باشید. جنی این بار به تو میسپارم ولی نگران نباشید، خودمو میرسونم بهتون، مراقب خودتون باشید. لیسا اطلاعات بار رو کامل دوباره بگو. یه سه ساعتی جلسه‌مون طول کشید .خیلی گرسنه بودن. اماده شدم رفتم کافه نشستم.کلی چیز میز غذا خوردم. یه چندتا از کارا هم مونده بود. تا رسیدم رفتم خونه یه دوش گرفتم. موهامو خشک کردم. لباسمو پوشیدم.گوشیم و سویچ و اسلحه برداشتم. رفتم به لوکیشن. نیم ساعت زود تر رفتم. دور و برمو یه نگاه انداختم. چرا یکی باید تو انبار قرار بزاره؟ اگه حدسم درست باشه و این ادم همون ادم باشه... تو همین فکرا بودم که با صدایی به خودم اومدم.

کوک : سلام.دیر رسیدم؟ برگشتم نگاش کردم. خودش بود. همونی که میخواست منو بکشه و جامو بگیره. رئیس سازمان مافیایی گرگ سیاه! ا. ت : نه دیر نکردی. من زود اومدم. خب حالا چی میخوای؟ کوک : الان میفهمی! بهم نزدیکتر شد. صورتمو قاب کرد. شروع به ب.و.س.ی.د.ن.م کرد. هر چی به سینش کوبیدم ولم نکرد. دستمو بردم بالا. انگشت کوچیکشو گرفتم پرتش کردم رو زمین. کوک : عجب دل و جرعتی😏 فکر نکن تونستی بزنیم. میخواستم ببین چیا بلدی کارت خوبه😏 ا. ت : فکر کردی به این راحتیا میتونی شکستم بدی؟ کوک : خب نه، بلاخره تونستم یه حریف سر سخت پیدا کنم، به این زودیا دست از سرت برنمیدارم. ا. ت : خیلی خوش ندارم گند یه چیزیو در آرم ولی این بار اشکال نداره😒 منو دست کم نگیر! کوک : نگرفتم. تو اولین سازمان مافیای دختر هستی و تا الان خیلیارو نابود کردی و جاشونو گرفتی ولی منم کم کسی نیستم😏

ا. ت : توهم مثل همه سازمانایی هستی که زیر پاهام لهشون کردم😏 کوک : اینجا تو داری منو م.ی.ب.و.س.ی😐 افراد من بار چند تیلیاردی تو رو خالی میکنن😏 ا. ت : مطمئنی؟😎 ~به لیسا زنگ زدم ا. ت : لیسا الان! اسلحه‌مو در اوردم رو پیشونیش گذاشتم. ا. ت : کارت مثل این میمونه که اسلحه‌تو خیلی خوب و دقیق نشونه میری اما فرصت شلیک کردن که کم تر از دو ثانیه هست پیدا نمیکنی. اسلحه رو از رو سرش برداشتم. الانم باید برم. بای بای😎 ~بعد از رفتن ا.ت کوک : الو! جین : کوک تمام آدم هامون تک تک دارن میمیرن! زود خودتو برسون! کوک : الان میام! کوک : ایشش چطور گول یه دختر کوچولو رو خوردم😡 راه افتادم رفتم سمت انباری که بارو میزدن. رسیدم. تمام افرادم مرده بودن. چند نفر هم قایم شده بودن.

دختره رو دیدم که وسط لاشه ها نشسته بود! بی هیچ ترسی که شاید بهش شلیک شه! ا. ت : دیر رسیدی😎 کوک : ع.و.ض.ی😡 ~حرف‌شو قطع کردم. ا. ت : هیش اروم باش😏 این جنازه هارو میبینی؟ من اینارو با پنج نفر کشتم ولی تو با ۴۰ نفر نتونستی یکی از افراد منو بکشی😏 طبق شمارش من جنازه های کف زمین ۳۲ نفره. خب از چهل تا که کمش کنم، میمونه ۸ نفر که از این ۸ نفر، ۶ تا به جز تو ستون اصلی سازمانتن😏 بلند شدم رفتم نزدیک تر و دوباره اسلحه‌مو روش نشونه رفتم. الان اگه شلیک کنم مردی ولی الانم با وجود نفس کشیدنت مردی😏حالا نظرت چیه؟ شلیک کنم یا نه؟😎

پایان پارت 2😁🖤 ناظر جون لطفا منتشر کن💜 ممنونم از ناظری که منتشر می‌کنه💜 شرایط پارت بعد👈🏻👈🏻