اینم از پارت دو
هلیا_ وای باید هر چه سریع تر بریم وسایلمو جمع کنم
ونداد_اب هلو رو بخوریم بعد
خوردیم و حرکت کردیم
هلیا_ونداد
ونداد_ جانم
هلیا_ بیا بالا کمکم
ونداد_ چشم
زنگ زدم مهسا باز کرد رفتیم تو
مهسا چشاش داشت درمیومد غزل هم چشاشو ریز کرده ود و زوم کردع بود رو من ، اگه به این دوتا برسم زنده نمیمونم
هلیا_ ونداد برو بالا اولین اتاق سمت چپ اتاق منه فعلا برو لباسارو بزار ساک هم توی کمدمه
ونداد_ چشم
و رفت
مهسا_چی شد ؟ طوریت که نشد؟
غزل _ بیشتر از طوری شدن مهی فکر کنم اگه خدا بخواد داریم خاله میشیم
هلیا_ هههییننن بیحیا نه بابا فقط داشتیم صحبت میکردیم برای دوساعت دیگه بلیت داریم برای رفتن به شیراز خب دیگه بهتره ونداد دست تنها نباشه منم میرم فعلا
رفتم بالا کمک ونداد
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
هم عاشقانه و هیجانی کن
نگران اونجاش نباش میشه 😄
قسمت بعدی رو بزار
چشم
خیلییییی داستانات را دوست دارم
❤
واییی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی بود قسمت بعدی رو بزار
قربانت 😗😘😍