
ناظر محترم گنا دارم تایید کن از زبان کت وای خدایا من غلط کردم فقط مرینتم تو منطقه ممنوعه نباشه رفتم دیدم بله تو منطقه ممنوعس نگهبان کتاب یا همون ماره دور مرینت پیچید و بعد اون اتفاق ها افتاد وای خدای من هیچکس از این منطقه زنده بیرون نرفته اونوقت مرینت داره ماره رو نوازش میکنه گوش هام رو تیز کردم که ببینم مرینتم چی بهش میگه دیدم گفت تابروم یادته چقدر دوست داشتم کجا بودی ؟ یادش به خیر چقدر تو جنگل با هم بازی میکردیم مامانم بهم میگفت کجا میری میگفتم میرم با دوستم بازی کنم در صورتی که هیچ دوستی نداشتم لبش رو به سر ماره نزدیک کرد یه چیز فبها عجیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییب !!!!!!!!!!!!! ماره هیچ کاری نکرد و گذاشت اون سرش رو ببوسه که من مکان پام رو عوض کردم که صدای خوردن قطره اب به هم اومد یهو ماره که به اسم تابروم بود از رو پا های مرینت بلند شد و به سرعت به طرف من اومد اومدم بیرون و خواستم زخمی کنم که یهو مرینت اومد جلو و گفت کت حق این که بهش صدمه بزنی رو نداری بهش گفتم مرینت میفهمی چی میگی ممکنه بکشتت ماره سرش رو از پشت مرینت گذاشت رو شونش مرینت با دستش سر ماره رو گرفت و گفت من بچه که بودم خیلی تنها بودم کت هیچکس رو نداشتم همه فکر میکردن من یه جادوگری چیزیم حتی مامان و بابام من رو یه روز تو خونه به خاطر چیز هایی که میدیدم حبس کردن اولین روزی که تو جنگل بودم داشتم با مامانم قایم موشک بازی میکردم که گم میشم با تابرونم اشنا شدم اون به من راه خونه رو نشون داد و اون مراقب بود منم همین جوری عین گاو داشتم نگاش میکردم که تابروم سرش رو از رو شون مرینت برداشت و رفت دور کتاب خوابید منم از فرصت استفاده کردم و دست مرینت رو تو دست خودم قفل کردم و بردمش تو اتاقش بهش گفتم مرینت اونجا منطقه ممنوعه بود اگه یه وقت یه چیزی ت میشد میدونستی من به خاطر تو دست به چه کار هایی بزنم اما اصلا حواسش پیش من نبود از زبان مرینت داشتم به نوشته تو کتاب فکر میکردم اخه یعنی چی من مرگ روز رستاخیز و زندگان روز افرینشم اخه چرا از میون این همه نوشته اینو بتونم بخونم !!!!!!!!!!! خیلی برام عجیب بود از زبان کت
اسلاید بعد
پاها رو بغل کرد و گفت فرصت طلب زدم زیر خنده داشتم میترکیدم از خنده که یه بار دیکه بالشت رو کوبوند تو صورتم به زور جلویه خودم و گرفتم و گفتم خیل خب باشه حالا جوش نیار خلاصه هیچی مرینت با دیگو رفتیم خونه و مادر تا ما رو دید از پله ها اومد پایین به استقبالم گفت وای خدا از دست کت نوار گفتم چی شده که دیگو نداشت مامانم حرفش رو ادامه بده و گفت مامان جونم اهم اهم یعنی نگو گفتم دیگو میگین چی شده گفت ابجی جونم مامان میخواست بگه برو اتاقت رو ببین رفتم تو اتاقم واو خدایا چه قدر بزرگهههههههههههههه خودمو پرت کردم رو تخت چه تخت بزرگی وای اخ جون کل اتاقم صورتیه از زبان کت حالا من غیرتی شدم رفتم ثبت نام کردم ولی حالا اگه با مرینتم تو یه گروه باشم یا نباشم معلوم نمیشه من الهه ۳ رو در جریان قرار دادم که برای چی ثبت نام کردم اون هم خوشحال شد و گفت مشکلی نداره حالا اهان باید اینو حفظ کنم و بخونم اخیش ساعت رو نگاه کردم چییییییییییییییییییییییییییییییییییی!!!!!!!!!!!!!!!!! ۲ ساعته دارم اهن حفظ میکنم وای خدا از زبان مرینت بعد از کلی ذوق کردن برای اتاقم یاد جمله هه افتادم من مرگ روز رستاخیز و افرینش روز زندگانم خیلی عجیبه چه قدر این جمله برای من اشناس چقدر اشناس مادرم رو صدا کردم و گفتم مادر میشه یه دقیقه بیای گفت الان دخترم اومد پیشم گفتم مادر من دیشب یه همچین اتفاقی برام افتاده و ماجرا رو براش تعریف کردم ماره و کتابه اومدم بگم که یه جمله.
ناظر تایید من من خودم نظرم هیچ کدوم از قوانین زیر پا نذاشتم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دوباره گذاشتی ؟؟؟
بله گزارش کردن این قسمت رو دوباره گذاشتم ۱۳ ولی تایید نمیشه
میشه ۱۳ رو دوباره بزاری من خودم تایید میکنم
بش الان ۱۳ رپ میزارم
عالی بود🌹
عالی
خودم منتشر کردم ولی شروع دوباره رو ادامه نمیدی؟
امتحان دارم ..... فردا قرار میدم ... ممنون برای منتشر کردن اینا هم قبلا نوشتمه فقط کپی میکنم
چی؟
داستان کپی میکنم قربانی عشق
.........
داستان شروع دوباره هم فردا قرار میدم
منظورم از کپی اینه که قبلا ی جا نوشتمه دارمش توی گوشی ولی شروع دوباره ننوشتمع ادامه اش
اها