املی پارت 3

چند روز باهم کار کردیم فهمیدم خیلی آدم خوشک و بی روحی وقتی باهاش شوخی می کنی نه می خنده و اینکه بد تر آدم و خوار و خفیف می کنه

بچه های گروه وقتی دیدن این طوریه از گروه رفتن و فقط منو پیتر موندیم😭😭

مری که دوست صمیم بود هم منو تنها گذاشت ولی هنوز باهم حرف می زدیم اون بهم گفت که پیتر یک مشکلی براش پیش اومده که الان اینطوری من ازش پرسیدم که چه اتفاقی؟ بهم گفت که نمیدونم من از بچه های دانشگاه شنیدم من تصمیم گرفتم بهش بفهمونم که احساس داشتن چیز بدی نیست

اول باید می فهمیدم که چه اتفاقی براش افتاده

منتظر پارات 4 باشید

خدانگهدار تا پارت 4