بریم که رفتیم
لوکا:رفتم تو اتاق مرینت پاشو آماده شو قراره بریم یه جای دیگه😈😏
مرینت:باشه چرا اینجوری نگاه میکنی😰😨
لوکا: کدوم نگاه سریع تر بیا بیرون
مرینت:رفتم تو ماشین لوکا رفتیم تو یه خونه که نه یه قصر
لوکا حالا دنبالم بیا این چشم بندو هم بزن به چشمات
مرینت:چراااااا
لوکا:خودم بستمش
بردم تو یکی از اتاقا بستمش به صندلی وچشم بندو باز کردم
مرینت:چرا منو به صندلی بستی دیگه چه دردیته😑😑😒
لوکا:قراره خیلی ز.... ج..... ر بکشی خانم کوچولو
(یک هفته بعد)
مرینت:این چند روز منو بدون آب غذا اینجا انداخته و هر شب من. اذیت میکنه و من کلی درد میکشمدلم برای آدرین تنگ شده😭😭
مرینت:فهمیدم تیکی تیکی کجایی😰😨گوشواره هام نیستتننن وای توی خونه ی آدرین جا گذاشتم😑😑
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
خیلی قشنگ بود
اگه داستانو نمیدوستین بگین تا یه داستان جدید بنویسم😊😊
چرا یه پارت گذاشتی
پارت 4 کو😐