عشق پر از غم😭😭 پارت یک

تیکی:مرینت تتتتتتتتتت‌ مدرستتتتتت مرینت:ای وای بازم خواب موندم بالاخره رسیدم امروز حتما به آدرین میگم که دو.... سش...... دا..... رم (زنگ کلاس خورد) مرینت:ادرین صبر کن بیا توی کتاب خونه کارت دارم ادرین:باشه حالا بگو چیکارم داری مرینت:راستش من من دو...... ست...... دا..... رم ادرین:چییی من عاشق یکی دیگم مرینت😭😰😨باشه😭😭حداقل بگو اون کیه ادرین:راستش اون اون لیدی باگ مرینت:یعنی آدرین عاشق منه😃😃خداحافظ آدرین مرینت:توی خونه امروز میرم خونه ی آدرین و میگم دوسش دارم شب از زبان مرینت:خب الان خوبه برم سلام آدرین ادرین:س سل سلام چرا اومدی اینجا راستش میخوام یچی بهت بگم من دو....... ست......... دا..... رم آدرین:راستش منم دوست دارم😁میشه هویتت رو بهم نشون بدی😁 لیدی باگ:نه. ادرین:تلوخدا🥺 لیدی باگ:چشاتو اونجوری نکن وای چشاشو چه نازه باشه میگم من مر مری مرینت. ادرین:چییییییییییی منم کت نوارم

فردا صبح الان مرینت آدرین دیگه عا..... شق...... همن لوکا‌:آدرین خیلی به مرینت نزدیک شده من عا...... شق...... مرینتم (زنگ خورد و لوکا مرینت میبره تو کتاب خونه و بهش میگه دو...... ست...... دا.... رم مرینت:من ع.... اش..... ق یکی دیگم لوکا:همون آدرین میگی نه اگه ازش دور نشی و با من از..... دو.... اج نکنی هر دو تون رو عذ.... اب.... میدم مرینت:لوکا تو که اینجوری نبودی😨😰 لوکا:حالا دارم خود واقعیم نشون میدم

مرینت سریع از اونجا فرار کردم و رفتم خونه ی آدرین. ادرین:مرینت چی شده😨😨😰😰 مرینت:لوکا منو تهدید کرد همه چیزو به آدرین گفتم ادرین:باید از اینجا بریم یه جای دیگه

مرینت:هر جایی بریم میاد دنبالمون اون یه باند مافیایی داره لوکا:به مرینت پیام دادم ساعت 6 عصر کنار رود سن آماده باشه مرینت: پیام لوکا رو به آدرین نشون دادم

ادرین:همونجا گیرش میندازیم با کمک پلیس و بادیگارد های من مرینت:عالیه ‌(ساعت 6 عصر) لوکا با یه ماشین اومد یه علامت دادم به آدرین و سریع همه ی اونارو گرفتن اما لوکا رو نتونستن چون من گروگان گرفت

این پارت تموم شد امید وارم خوشتون اومده باشه اگه داستان بده بگید یا خوبه بگید اگه بده یه داستان دیگه میزارم اگه خوبه ادامه میدم ناظر عزیز خواهش میکنم رد نکن یه بار رد کردن اگه این هم رد بشه کانالم حذف میشه😭😭🙏🙏