
سلام من برگشتم با پارته ۵ داستان 😁😁 تا اینجا دوست داشتید ؟ میخوایم یکم به داستان هیجان بدیم 😉 به نظرت چجوری هیجان میدیم ؟ نمیدونم باید بریم بخونیم تا بفهمیم حالا ۱ ۲ ۳ برو ادامه
مرینت : بیا بریم نقشه ها دارم براشون 😈 ادرین : اره بریم توی رستوران گردون مرینت و ادرین یکم الیا و نینو رو آزار دادن و رفتن غذا خوردن بریم پیش گابریل و ناتالی ببینیم چه خبره گابریل : سلام تهران من اومدم 😈😈😏 ناتالی : قربان یه هتل رزرو کردم به اسمه 🤨🧐 اسمه هتل اوین گابریل : خوبه امشب رو استراحت میکنیم و فردا میریم و چند نفر رو شرور میکنیم ها ها ها ها ها ها 😈😈😈😈
ناتالی : چشم قربان 😪 راستی این رو یادم رفت ادرین تحت نظر خودمونه و الان توی هتل آرامیس هست گابریل : خوبه الان دقیق دقیق در چه محلی سکونت داره ؟ ناتالی : در برج میلاد توی رستوران گردون گابریل : یه تماس برقرار کن ناتالی : قربان در حال حاضر شماره ایرانش رو نداریم ! ولی قربان اون دختره هم باهاش هست ! گابریل : دختره ؟ کدوم دختره ؟ ناتالی : مرینت دوپن چنگ همون دختر نونواهه
راوی : گابریل به هتل اوین رفت و خوابیدن و همینطور بقیه بچه ها هم به هتل آرامیس رفتن و خوابیدن صبح که از خواب بیدار شدن معلم گفت میخوایم بریم به شهرک غزالی که تهران قدیم رو نشون میده ! همه بچه ها wow چقدر عالی 😍😍 بوستیه : بله بسیار قشنگه داخلش و کلش رو که بخوایم ببینیم کل امروز رو طول میکشه مرینت : چه عالی 🙂😇
بعد از اینکه نصف راه رو رفته بودن اخبار گفت : هم اکنون خبری به دستم رسید یک هیولا که ظاهرا اسم خودش رو گذاشته اقای سبوسیان به ایران حمله کرده در خونه هاتون بمونید و بیرون نیایید نیروی پلیس داره جلوش رو میگیره ادرین : مرینت وقتشه یه بهونه بگیم و بریم آکوماتیز بازی 😁😁مرینت : موافقم ،خانم من حالم بده میتونم یکم پیاده بشم و تا اون باغ برم بوستیه : بله حتما ادرین : من هم همراهش میرم که مواظبش باشم بوستیه : مشکلی نداره 😊
بعد از این که مرینت و ادرین توی باغ رفتن به تیکی و پلگ غذا دادن و تبدیل شدن و رفتن اقای سبوسیان رو شکست دادن و برگشتن توی اتوبوس 😌 وقتی اومدن توی اتوبوس مرینت به ادرین گفت : شک ندارم هاکماث از میراکلس باکس ایران بو برده باید هر چه زود تر پیداش کنیم و به نگهبان معجزه گر توی چین تحویل بدیم ادرین : نقشه خوبیه بوستیه : بچه ها با توجه به اکوماتایزی که دیدیم باید فردا به پاریس برگردیم
مرینت : چی اما ما تا دوهفته دیگه قرار بود بمونیم ایران بوستیه : درسته اما ایران امن نیست 😞 ادرین : من و مرینت کاری توی ایران داریم من و مرینت توی ایران میمونیم و این کار با مسئولیت خودمونه بوستیه : اما پدرت ادرین : پدرم هم با خودم اون خودش الان صد در صد توی ایرانه برای اینکه از من محافظت کنه ! مرینت : من و ادرین میمونیم بوستیه : با مسئولیت خودته مرینت و ادرین : قبوله مرینت : ادرین من یه حدسایی زدم اگه بابات توی ایرانه و هاکماث هم توی ایرانه و همینطور ناتالی هم با بابات اومده ایران به این نتیجه میرسیم که اقای سبوسیان یه اموکتایز تحت کنترل مایورا هست و از اونجایی که ناتالی توی ایرانه به این نتیجه میرسیم ناتالی مایورا هست !
ادرین : بدون شک موافقم که ناتالی مایوراست مرینت : اون هویت هاکماث رو میدونه پس باید پیداش کنیم و هویت هاکماث رو گیر بیاریم
گابریل : ناتالی احمق ! 😠 چرا از معجزه گر استفاده کردی الان لیدی و کت میتونن ردمون رو بزنن ناتالی : اما قربان میخواستم کمکتون کنم گابریل : تو دیگه برای من کار نمیکنی معجزه گر رو بذار و گورت رو گم کن ناتالی : چشم اقای اگرست 😞😢😣 ناتالی توی ذهنش : تو که نمیدونی پسر خودت ابر قهرمانه ادعا نداشته باش اقا 😏( وقتی به مایورا تبدیل شده فهمیده که مرینت و ادرین ابرقهرمان هستن ) الان هم میدونم چیکار کنم راوی : ناتالی میزه پیش ادرین و مرینت و میگه : سلام ادرین سلام خانم دوپن چنگ من میدونم هاکماث کیه میخوام بهتون بگم تا همه ی شهر ازش راحت بشن ادرین : خب کیه ؟ ناتالی : اون ، اون پدرته ادرین 😞 مرینت : میدونستم ناتالی حاضری با ما توی این ماموریت همراه بشی ؟ ناتالی اما من معجزه گر ندارم مرینت : خوب شد ۴ تا معجزه گر اوردم ها ادرین : کدوم ها رو اوردی ؟ مرینت : اسب ، اژدها ، میمون ، مار ناتالی : من یه نقشه دارم مرینت : نقشه چیه ؟ ناتالی نقشه اینه ........
خب این هم اینارو امیدوارم خوشتون اومده باشه از پارت بعد داستان اسمش همینه اما دیگه عشق به سبک ابر قهرمان رو نمیذارم گم نکنید !
نظر یادت نره خداحافظ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کاش نمی بردیشون ایران 😭😭😭😭😭برشون گردون پاریس
عالی خیلی خوب بود
باحال لود🥺😫
عالییییییییییییییییییی بود 😍