سریع پارتو شروع میکنیم
خلاصه دیگه اذیتتون نمیکنم
وقتی چشامو باز کردم دیدم......
یه بچه عَم
تو یه بدن دیگه
صدام میکردن جنی.........
بله ،،،، من تو بدن جنی بودم،،،،،،
انگار برگشته بودم به گذشته😐
نمیدونم ،،،،،،، هرچی بود دیگه تو بدن جنی کیم بودم😐
شب که شد مامانم منو بغل کرد و گذاشت رو تخت
تختش میله دار بود
نمیتونستم ازش برم پایین
خییییلی اعصاب خورد کن بود😑
خلاصه وقتی مامان جنی رفت بیرون اتاق منم شروع کردم به کار😐😑
میله های تختو گرفتم و سعی کردم با کمک میله ها خودمو بلند کنم😬
اما نتونستم🥺
دستام از میله ها ول میشدن و هی میوفتادم رو تخت😣
دلم واسه خونم تنگ شده بود
نمیخواستم بقیه ی عمرمو تو بدن جنی بکنم😔
دلم واسه مامان بابام تنگیده بود😭
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
آله😐
تو بدن جنی