10 اسلاید صحیح/غلط توسط: لیدی 🖤 انتشار: 3 سال پیش 366 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام من دوباره اومدم با پارت جدید داستان 😊😊و منتظر یه داستان جدید هم باشید که تازه نوشتمش😁😁🍡🎀
برید بعدی👉👉
فرد ناشناس : قربان بفرمایید اینم اطلاعات اسمشون مرینت هست و امروز با یک هواپیما به سمت ایتالیا حرکت میکنن مایکل : کارت خوب بود خب سریع تر برو یه بلیط از همون هواپیما بگیر به جنیر هم بگو وسایلمو جمع کنه . فرد ناشناس : بله چشم ! ........۴ ساعت بعد........ ❤️: بدوئیددددددددددد هواپیما رفتا حالا ما یه بار خواستیم عین مردم عادی با هواپیما عمومی بریم 😐🙄 💜: باشه بابا اومدیم دیگه ( عکس بالا لباس آدرین و آدریا و مرینت و ماریتا) مایکل : خب برو به سمت فرودگاه 👨: بله چشم قربان !
👨✈️: مسافرین محترم تا چند لحظه دیگر حرکت خواهیم کرد!
🖤: سوار شده بودیم که مرینت و ماریتا کنار هم روی یه صندلی بودن و منو آدریا هم کنار هم هوا پیما حرکت کرد ...... چند ساعت بود تو راه بودیم دیدم مرینت خوابه ماریتا هم تو گوشی آدریا هم داشت به کمیک های داخل هواپیما نگاه میکرد منم یه آهنگ گذاشتم روگوشم و به بیرون نگاه میکردم
🖤: دیدم ماریتا بلند شد رفت نمیدونم کجا رفت فکر کنم رفت یه چیزی سفارش بده ! صندلی مرینت و ماریتا اینا هم کنار ما بود دیدم .... مایکل : دقیقا پشت صندلی اون دختره نشسته بودم😍😍 دیدم اون دختره از کنارش پاشد رفت . عشق منم که خواب بود ( نویسنده : زهر مارررر) پاشدم رفتم کنارش نشستم انگار هم اون پسره مزاحم هم نبود ( اشاره به آدرین) یکهو سرش افتاد رو شونم 😍 منم تکون نخوردم 🖤: داشتم تمام لحظه ها به کار اون پسره عوضی نگا میکردم آخه اون اینجا چه غ.ل..طی میکنه انگار واقعا از اون سر سخت هاست داشت واقعا دیگه اعصابم به هم میریخت آدریا هم خوابیده بود آهنگ رو از گوشم ورداشتم اکثر مسافر ها هم خواب بودن رفتم برای اینکه جلب توجه هم نشه یقه اون پسره رو گرفتم گفتم هی تو این بانو صاحب داره همین الان سریع میری سر جای خودت مایکل: نخواستم جلبه توجه شه دستشو کشیدم و یه پوزخند زدم😏 ( ای درد😐) گفتم باشه میرم ولی بدون این بانوی زیبا پرنسس من میشه و رفتم 🖤: واقعا عجبا حیف که اینجا آدم هست مگرنه دهنشو سرویس میکردم ولش کن ولی کنار مرینت میمونم همونجا نشستم روی صندلی ماریتا که ماریتا اومد..............
🖤: ماریتا کجا رفتی ؟ 💜: حالم به هم ریخت رفتم یه لیوان آب بخورم تو چرا جای من نشستی؟ 🖤: میگم میشه تو بری کنار آدریا لطفا 🥺 💜: ام خب باشه 🖤: ممنون😊 💜: رفتم نشستم کنار آدریا واقعا حس خوبی داشت که سرش افتاد رو شونم منم سرمو گذاشتم رو سرشو چشمامو بستم 😴😴 🖤: سر مرینت رو روی شونم گذاشتم و دستشو تو دستم ح..ل..ق..ه کردمو خوابیدم من نمیزارم هیچ اتفاقی واسه بانوم بیفته نمیزارم پرنسس کسی جز پرنسس قلب من باشه
👨✈️: مسافرین محترم به مقصدمون کشور ایتالیا رسیده ایم 🖤: مرینت مرینت بیدار شو 😊 ❤️: بله آدرین چی شده؟ 😴 🖤: رسیدیم بیا بریم ❤️: آها باشه راستی مگه ماریتا کنار من نبود؟ 🖤: ام آه میدونی راستش ماریتا رفت پیش آدریا 😁 ❤️: اها باشه 🖤: مرینت اومد بلند بشه که یکهو دستمو تو دستش دید 😬 وایی اصلا حواسم نبود ام آه من میدونی مرینت راستش 😅😕 ❤️: مشکلی نیست آدرین بیا بریم 🥰 🖤: دیدم مرینت دستمو محکم تر گرفت و رفتیم 😳 🖤: راننده اومده بود سریع سوار شدیم و به سمت عمارت مرینت اینا رفتیم
مایکل : پدرم اونجا با راننده اومده بود دنبالم آخه پدرم تو ایتالیا یه عمارت داره و دوست تام دوپنجنگه آره خب شاه این کشور ! ❤️: رسیدم تا رفتیم تو مادر و پدر هامون سریع اومدن به سمتمون تام و گابریل : خوش گذشت چه خبرا؟ امیلی و سابین : حسابی کنار هم کیف کردین😁 ❤️💜🧡🖤:😐😐😐😐😐😐😐😐 سابین : خب منتظر چی هستین برید لباس هاتون رو عوض کنید بیاید تا شام بخوریم ❤️: چشم مامان جون😊 ❤️: رفتم تو اتاقو خودمو انداختم رو تخت آخیش عجب سفری بودا بالاخره به خونه رسیدیم 😄 💜: اره حسابی کنار آدرین جونت 😂😂 ❤️: برو بابا 💜: خب دیگه بیا بریم بدو ❤️: باشه بریم ( خلاصه کلی باهم شام خوردن خستگی در کردن و حسابی کنار هم خوشگذروندن کردن )
فردا صبح........................
❤️: میگم مامان میشه ما امروز بریم به دیدن دوستامون سابین : منکه مشکلی ندارم ولی اگه امیلی هم اجازه بده امیلی : منم کاری ندارم ❤️: خب خیلی هم ممنون .. بچه ها صبحونه تون رو خوردید بیاید تو اتاق کارتون دارم 💜🖤🧡: ام باشه 🖤: خب مرینت با ما چیکار داشتی؟ ❤️ : بچه ها دو روز بیشتر تا فرا رسیدن بیدار شدن اژدها وقت داریم باید قوا جمع کنیم حتی الان به نظره من مطمعن ترین کسان دوستامون هستن 💜: ببینم مرینت مطمعنی ؟ ❤️: آره به نظرم این کار خوبیه 🖤🧡: باشه ما هم موافقیم به هرحال تو نگهبان جعبه هستی 💜: منم موافقم ولی مرینت منظورت از این کار اینه که باید هدویتمون هم بهشون بگیم 🤨 ❤️: مطمعن نیستم ولی شاید مجبور بشیم بگیم ولی فعلا صحبتی نکنید 🧡🖤💜: باشه ❤️: خب ماریتا تبدیل شو و بهشون بگو که بیان همون جای همیشگی منم میرم به مامانو بابا بگم 💜: باشه
💜: مرینت همه چیز جور شد ❤️: این عالیه خب بریم ......
👋👋👋👋👋👋👋👋👋👋🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
عالیییییی 🤩🤩
فقط پس اما چی شد؟؟
اما هم پیششونه در قسمت کودکان😊
اوهوم
بعدیبیییییییییییییی داستانت عاااالییهههههههههههه🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩
مرسییی 😊😊 حتما فصل های قبلی هم بخونین😉
عالییی
مرسی😊😊💖