سلام،اینم یه داستان مرتبط با داستانم،اگه میخواید بدونید بیل چجور برگشت حتما اینو بخونید.نظر بدید خوشحال میشم.راستی بگید فصل دوم و سوم رو بنویسم یانه😉
بیل:اکسولاتل زمان سوختنم فرا رسیده،نیروهای باستانی را فرا میخوانم.استن بایک مشت او را نابود میکند،نفس نفس میزد،به سمت عکس دیپر میبل رفت،آنرا برداشت و گفت:هه،بالاخره یه کار خوب تو زندگیم انجام دادم.و استن تمام خاطراتش پاک شد.(اگه دیالوگش این نبود تو نظرات بگید).
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
چرا عکس نذاشتی
دیالوگش این بود که بالاخره برمیگردم
فوق العاده
بیل چه گوگولیه
چرا پارت ۳ نمیاد
ممنون
منم منتظرم
محشر بود دانیال.اصلا من زیاد خوب بلد نیستم از آبشار جاذبه بنویسم اما دوست دارم بنویسم.
خیلی ممنون که نظر دادین😆🌹
یه چیزی:اگه میخواین یه داستان محشر درست کنین،حتما از قبل داستانتونو تو ذهن تصور کنین تا داستان بهتری داشته باشین.
دوستانی که چیزی نفهمیدن یا میخوان بقیه داستان رو بفهمن،برن بقیه تست هارو بخونن.🌹
عالیی
ممنون که نظر دادین☺
عالی
ممنون