
ناظر منتشر کن...
❤️پارت 1: رفتن❤️ مدیر: وسایلاتو جمع کردی؟ - بله خانم مدیر: چقد سریع. باشه پس راه بیوفت پشت سر خانم مدیر و آروم آروم راه میرفتم. نگاه متعجب و پچ پچ کردنای یواشکی بچه های دیگه آزارم میداد. حتی صمیمی ترین دوستم یعنی هیونجی هم ازم دور بود...براش دست تکون دادم که اگه منو ندیده متوجهم بشه ولی فقط یه نگاه سرد تحویلم داد و رفت طبقه بالا. حتی اونم باهام غریبه شده بود. رسیدیم جلو در. خانم مدیر درو باز کرد و با دستش منو به سمت بیرون هدایت کرد. + بالاخره میری به جایی که بهش تعلق داری. - کجا؟! همون موقع یه خاور جلومون وایساد (فکر کنم اسمش همینه...)
یه پسر نسبتا جوون ازش پیاده شد و در جای بارشو باز کرد و به من نگاه کرد. مدیر: سوار شو. وقت رفتنه. - ولی آخه... مدیر: تا زمانی که پروندت تو این پرورشگاهه موظفی از حرفم اطاعت کنی. قانونارو فراموش کردی؟ - نه خانم...چشم. رفتم و سوار شدم. تقریبا 10، 12 نفر که بیشترشون بهشون نمیخورد همسن و سال من باشن، اونجا بودن. اکثرا یا تو خودشون بودن یا با بغل دستیشون حرف میزدن و میخندیدن. یه گوشه خالی پیدا کردم و نشستم. به نظر میومد قراره جای دوری بریم پس تصمیم گرفتم یکم بخوابم. سرمو به دیوار تکیه دادم و چشمامو بستم. یهو یه دستی روی بازوم قرار گرفت و تکونش داد...
چشمامو باز کردم و به دستش که رو بازوم بود و بعد به خودش نگاه کردم. یه مرد تقریبا 30 ساله بود که کنارم نشسته بود. اون: شما کیک هویجم داری؟ ها؟! کیک هویج؟ - ببخشید...یعنی چی؟ چشماش حالت ترسناکی داشت که باعث شد یکم ازش فاصله بگیرم. اون: از همونایی که همیشه داشتی... اومدم جوابشو بدم که دیدم داره با خودش حرف میزنه. انگار نه انگار که الان با من حرف زد. با اینکه یکم ازش ترسیدم ولی این کارش بهم برخورد. ترجیح دادم بیخیالش شم و به چیزای خوب فکر کنم. شروع کردم به تصور اینکه قراره کجا برم. کیا اونجان؟ آیا رفتن به اونجا باعث میشه زندگی بهتری داشته باشم؟
دقیقا نفهمیدم چقد گذشت که اون پسره درو باز کرد و گفت: پیاده شین رسیدیم. بلند شدیم و تقریبا به نوبت اومدیم بیرون. اونطور که فهمیدم تو حیاط یه ساختمون دو سه طبقه بودیم. یه خانمی اومد بیرون و روبرومون وایساد: سلام خوش اومدید. امیدوارم روند درمان خوبی داشته باشید. درمان؟ مگه من مریضم؟ خانمه ادامه داد: پرستار ها راهنماییتون میکنن. لطفا طبق گفته هاشون عمل کنید. و رفت. هنوز درک نمیکنم آخه چرا من اینجام؟ قراره پرستار باشم؟ یا کمک کنم؟ یا شایدم نه..نمیدونم...
آنچه خواهید خواند: (گفتم که داستانم پیشرفتس😂) یعنی من قراره اینجا بمونم؟...شما میدونید اینجا کجاست؟... من کاملا سالمم...از هم حمایت کنیم؟...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پنجاهمین لایک این رمانو دادم خیلی قشنگه دمت گرم🥺🤍
عاولی^^♡