
هرزندگی بالا بلندی هایی داره
از دید مسیح :وقتی رفتیم خونه گابریل با اشتیاق گفت :حدس بزن کی اینجاست مسیحا هم تعجب کرد گفت :اممممم کی بابا؟؟؟ گابریل گفت :الکی (الکساندر پسر خاله جون جونی مسیحا هست الکی صداش میکنن مسیحا و الکی از بچگی باهم بزرگ شدن) از شادی یهویی مسیحا جا خوردم که یهو الکی از طبقه بالا اومد پایین و یه راست مسیحا رو بغل کرد. 😣از مسیحا :وای الکی کی اومدی نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده راستی چه خبر از ملودی؟؟؟ (ملودی=خواهر الکی) الکی:دیشب دیشب اومدم دیدم نیستی نگرانت شدم دختر جون کجا بودی تاحالا!!! گفتم :با عجقم رفته بودم خونه ویلایی الکی نگاهی به مسیح کرد و گفت :سلام جناب از دیدنت خوشبختم اما مسیح انگار یکم عصبی بود بعد چند دقیقه زل زدن به الکی سلانش کرد و گفت مسیحا یه لحضه بیا رفتم ببینم چیکارم دا, ه
گفتم :بله جانم گفت:این یارو پسره کیه یه مکث کوچیک بعد گفتم:امم خوب معلومه پسر خالم 😐گفت :گفتم این یارو چه نسبتی با تو داره اخمی کردمو گفتم :خوب منم همینو گفتم پسرخالمه گفت :اوم مطمعنی فقط پسرخالته عصبی شدم گفتم :مسیح تو به من شک کردی که با پسرخالم باشم هه واقعا مسخرس گفت :چیه ترش کردی روس حساسی گفتم :واقعا برات متاسفم نه چرا برا تو برا خودم که بقیه حرفمو قورت دادم گفت :چیه میترسی بشنوه اونی که باید متاسف باشه منم
بعدش رفت دنبالش راه افتادم همه بهم خیره شدن گفتم :مسیح مسیح مسیح وایسا وایسا بت میگم زد بیرون دستشو چسبیدم گفتم :مگه باتو نیستم گفت همه چی بین ما تموم بعد رفت سوار ماشینش شد و گاز دادو رفت باهم سست شده بود صدای هیچ کسو نمیشنیدم الکی و مامانم اومدن کنارم مامانم صدام میکرد ولی من انگارمه انگار بغضم ترکید الکی منو تو آغوشش گرفت ولی من خودمو کشیدم عقب و دویدم بعدش الکی مامانم پشتم میومدن اما بهم نرسیدن مامانموایساد با الکی گفت :بزار تو حال خودش باشه غروب زود کم کم داشت شب میشد به دریا رسیدم (تو داستانم پاریس یه دریای بزرگگگگ داره) تاریکی همه جارو فرا گرفته بود هیچکس اونجا نبود رفتم تو ساحل تشستم رو شنا داشت بارون میگرفت دیگه بارون با اشکام یکی شده بود سیلشون دریا رو طوفانی کرده بود
تا صبح اونجا بودم حالم خواب خراب بود یادم نبود امروز باید آهنگمو بدم بیرون افسرده راه افتادم به سمت استودیو اقای (ببخشید فامیلی مسیحا تغیر دادم بعد بلک) اقای مریک گفت :سلام خانم بلک چقدر دیر اومدین اینم متن اهنگ گفتم :اینو نمیخونم یکی ذهنی میخونم رفتم بشت بلندگو :رفتی از اینجا از یادم نرفتی مونده قلبم جا نه پسش ندادی داری به چی فکر میکنی اسم کیو سیو میکنی دلم تنگه واست واسه چشااااات دلم تنگه واسه خنده هات یادته شبا تا صبح بیدار بوووودیم میخندیدییییدم کنار هم من گیتار میزدم تو دلتو به من میسبردی همه جا همه کس حسودیشون میشد به منو تو میشدیم یه زوج خوش بخخخخخختععع
بعد اهنگ دلو زدم به دریا رفتم خونه گفتم الکی بیا کارت دارم اومد گفت سلام مسیحا تا حالا کجا بودی گفتم :به تو هیچ ربطی نداره همین الان از اینجا گورتو گم کن گفت مسیحا خوبی با بغض بهش گفتم بخواطر تو رابطم با مسیح به هم خورد بعد بغصم ترمید و ناخداگاه رفتم ت آغوشش گفت :باشه باشه آروم باش مسیحا الان تورو میرسونم بعد میرم مگزیک آروم باش دیگه منو نمیبینی
سوار ماشینم شدم گفتم الکی نیاز نیست خودم میرم تو هم برولطفا بعد گازشو گرفتمو رفتم در خونه مسیح زینگ زینگ زینگ زینگ+ بله بفرمایین صدای یه دختر قریبه بود تو دلم گفتم یه روز هم نگزشته چطور تو نستی دوباره اون صدا اومد+خانم بفرمایید باکی کار دارین گفتم :سلام من مسیحا هستم لطفا بگید خانم ملکان بیان کارشون دارم گفت :عزیزم من خودم ملکانم ملیکا ملکان گفتم :یعنی شما خواهر مسیح هستید گفت :عه پس مسیحا مسیحا از دهنش نمی افتاد نگو تویی بیا بالا عزیزم اره من ملیکا خواهر مسیح هستم تازه از ترکیه رسیدم از دانشگاه. ☺گفتم :ملیکا جونم از شنیدن صدات خوشحالم مرسی نمیام تو اگه میشه بگی مسیح بیاد پایین
گفتم :سلام گفت :سلام. 😒گفتم :ملیکا گفت که تو خوب اومدی امممم عذر خواهی درسته گفت :هه هه هه نه بابا من عذر خواهی از تو اونم بعد یه روز بابا به خواننده های داستان بر میخوره نویسنده رو مسخره میکنن😂گفتم :کوفت نخند بهشون بر بخوره خوب زندگی من مهمه یا اونا بعد رفتم سوار ماشینم شدم اومد زد به شیشه گفتم :بله فرمایش. 😳😔گفت :یه جورایی ملیکا راست گفته خوب ببخشید غلت کردم میبخشی عشق من گفتم :هرهرهر بسه چرا سرمو شیره میمالی فکر کردی من خرم. 😒😞گفت :نه عزیز دلم سرتو شیره بمالم من نه بابا دور از جون خر منم که بقیه حرفشو قورت داد یه لبخندی زدم گفتم:حالا 😛گفت :میبخشی؟؟ مرگ من 😜گفتم :نچ گفت :ای بابا ناز نکن 😉گفتم :ناز میکنم ببینم کسی نازمو میکشه یا نه 😌گفت :چشم نازتم میکشم به خدا اهنگتو شنیدم دلم ریش ریش شد 😭گفتم :عه مگه تو هم دل داری 😪😎
گازشو گرفتم رفتم مسیح دنبالم میدوید و می گفت:مسیحا مسیحا مسیحااااااااا واستا واستا دختر واستا. شیشه رو زدم پایین داد زدم :نگو واستا بدم میاد بگو وایسااااااا بعدشم هی میخندیدم. 😀😝😀یهو وایسادم دیدم خورد به ماشین دستشو گرفت رو شکمش و گفت :اوخ اوخ اوخ اومدم پایین دستمو گزاشتم رو دستش گفتم : خوبی تو درد داره ببخشید از قصد نبود نیخوای ببرمت بیمارستان گفت :عه نگرانم شدی بعد یه لبخند بزرگگگگ زد گفتم :دیوونه بپر بالا بعد باهم رفتیم برج ایفل
این پارتم تموم دوست من برو بعدی ببین چالشو
چالش : رفقا شما هم اینجوری هستین صبحا که از خواب پا میشین اولین کاری که میکنید اینه که بری تو تستچی ببیپی تستت منتشر شده یا چنتا نظر داشتنبقیه تستات؟؟ تو نظرا بگید ببینم چند نفریم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
والا باور کن من هشت روزه که این کارو میکنم یه تست دادم جون میکنه تا منتشر بشه 😭😂😭😂😂😭