یادم رفت دوستان هانی هم تو داستان هست من زنبور عسل. صداش میکنم. اونم اوردم دیگه بخدا نمیارم پس عسل با کریس
بعد حرف های با بچه ها رفتیم پیس پدر ها خدمت کاری تعزیم کردن دختر و پسر هم تعزیم کردن سایکا:سلام عمو ها سلام پدر پدر ماری :سلام پدرآیناز :سلام عمو جان. پدر هستی:سلام اخرم پد سایکا :سلام دخترمم ی چیزی زیاد فوری. شما باید برید به قصر آیناز هستی:چرا پدر سایکا:عسل اومده اونجاست ملکه و پادشاه ها موقعه ی ازدواج بچه ها شون اونا رو به قصر یکی از پرنسس میفرستن
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عالیییی بید❤️✨
مرسی
عالی عالی 😂
فقط شلوار من😂😂🔫
تو شلوارت همه جا هستینا سمینااا
واییی جهررر عالیییی بود😹❤🌊
در ضمن منم اوشکولات میخوام😹🌊
چقدر حسود😹🍫
چه اجی حسودی دارم من
عالیییییبیییییییییی بود
لایک به پستت💗👍
😂🍫