
خب این پارت گفتم جبران میکنم کم مینویسم 😗
یهو متوجه شدم یکی داره میاد سریع از در فاصله گرفتم نگاه کردم ببینم که کیه که داره میاد دیدم منشیه 😐 با چند تا برگه و پوشه دستش اومد اینور وانمود کردم که مثلا همین الان رسیدم جلو درو میخوام برم تو منشیه رسید بهم ا/ت:«سلام شماهم میخواین..»بی توجه به حرفم درو باز کردو رفت تو 😑💔 این بار اولم نیست که باهام اینجوری میکنن😐 دیگه عادت کردم....نفسه عمیقی کشیدمو با عصبانیت نشستم رو صندلی روبروی در از حرصم دستامو موشت کردمو تو همو فشار دادم....اون از حرف زدن دکتر شون اینم از بی محلیه منشیشون فکنم نفر سوم هم حتما میخواد بیاد بیرونم کنه😐...دیگه داره صبرم لبریز میشه دیگه میخواممم...یهو در باز شدو منشی اومد بیرونو درو بستو رفت بلند شدمو رفتم جلو درشو همینطور که رفتنشو نگاه میکردم داشتم اَداشم در میاوردم 😐
چند تا پسری که داشتن از اونجا رد میشدن فکنم گروه بودن چون لباساشون شبیه هم بود منو دیدنو داشتن به اَدا در آوردنم میخندیدن منم تا دیدمشون خجالت کشیدمو دست از اَدا در آوردنم کشیدم یکی شون اومد جلو و گفت:«عالی بودی تو اَدا در آوردن 😂👍...ولی از من میشنوی دیگه اینکارو نکن چون اگر میدید... دیگه زنده نبودی الان...ولی خیلی باحالی..تاحالا اینجا ندیدمت کار آموز/کارمند جدیدی؟..اسمت چیه؟..»ا/ت:«ممنون😄😅باشه...آره کار آموز جدیدم اسمه من ا/ته😄...» +:«ا/ت؟ چه اسمه قشنگی 😃اسمه منم..» _ :«بیا دیگهه کجا موندی باید بریم ماشین منتظره...» +:«آخ..به کل یادم رفت الان...بخشید من دیگه برم..بای» و سریع دوید و رفت بیرون کمپانی 😮😶 هعی انگار زیادم بد نیست کار تو اینجا هم آدمای با مزه هستن اینجا هم آدمای بد اخلاقو بیمزه 😒...ولی روز اولی که نمیتونم تصمیم بگیرم...حالا شاید این دکتره هم آدمه خوبی بود😶شاید فقط امروز یکم بد اخلاق بوده.. آره بهتره امیدوار باشم 😐💔..درو باز کردمو رفتم تو.. _ :«هووووووی..مگه بهت در زدنو یاد ندادن
همینطور سرتو انداختی اومدی تو😠...برو بیرون و دوباره در بزن بیا» +:«چ..چشم..ولی همین..منشیه هم که قبل از من اومد اون اصلا در نزد وارد شد😦...منم فکر کردم..»_ :«تو اصلا مغز داری که فکر کنی؟..بعدم تو فعلا ۲ساعته اومدی اون منشیه فرق میکنه اون ۶ساله که اینجاست..حالا هم برو بیرون و در بزن اگر من اجازه دادم بیا تو..» درو بستمو رفتم بیرون نه انگار واقعا این دکتره روانیه یا یه تختش کمه اصلا اعصاب نداره...با عصبانیت در زدم _:«بفرمایید» درو باز کردمو رفتم تو اتاق +:«حالا خوب شد دکتر؟»بعد درو بستمو رفتم کنار میزش وایسادمو تبلت رو گذاشتم رو میزش هنوز ماکته و باند رو میزش بود اونارو گرفتمو باندو بستم به پای ماکت و گفتم:«بفرما»و گذاشتم ماکتو رو میز جلوش اونم برداشتو یه نگاهش کردو گفت:«ام..بدک نیست ولی هنوز یکمی کار داری..خب استخدامی برای کار آموزی مدت کار آموزیت یه ساله!!..البته شایدم یا دیر تر یا اینکه اصلا استعفا دادی رفتی!!..یا..» ا/ت:«آقای دکتر لطفاً برید سر تایمی که هر روز باید بیام اینجا»_:«اهم...خب تو روزی ۵ساعت اینجایی از ساعت ۴تا۸ کار میکنی و روز هایی هم که من نیام بهت زنگ میزنم نیای اینجا فهمیدی؟..حالا این برگه هارو پر کن ماله مدارک استخدامته بعدم میتونی بری خونه البته فقط امروز اینطوریه حالا زود پرکنو از جلو چشمام دور شو!!😐»بعدم گوشیشو از تو جیبش در آورد و رفت تو گوشیش یهو گوشیش زنگ خورد و بلند شد رفت بیرون
از زبون آ/ت:«سریع برگه رو پر کردمو گذاشتم رو میزشو بدون خداحافظی رفتم بیرون از کمپانی زدم بیرون چند قدم از کمپانی دورشده بودم یهو دیدم یه ماشین سیاه جلوی کمپانی نگه داشت چند ثانیه بعد ۲تا مرد از ماشین پیاده شدنو یه پسرو از عقب ماشین پیاده کردن انگار پسره حالش خوب نبود! دستاشو گرفته بودنو داشتن میبردنش یکمی دقت کردم عه وا 😐 اینکه همون پسره هست تهوینگ!...تا اومد برگردم سمت کمپانی!.. نمیدونم چرا ولی دست خودم نبود دور زدمو برگشت سمت کمپانی کنار کمپانی بودم یهو گوشیم زنگ خورد!.. همینطور که داشتم قدمامو تند تر میکردمو میرفتم طرف در ورودی گوشیو جواب دادم جولیا بود داشت گریه میکرد!!💔...ا/ت:«سلام جولیا چیشده چرا داری گریه میکنی؟»......جولیا:«....ا/ت..م....م.مامانم 😭😢»تا اینو گفت وایستادمو گفتم:«خاله؟...خاله طوریش شده؟..میگم چیشده؟..»جولیا(با گریه) :«..دا..دارم..میبرمش...بیمارستان..آدرسو..برات میفرستم»وبعد قطع کرد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
زیبا بود 💜💜
گشنگگگگگگگگگ
😐روانی 😂کوکب جانم خونسردی تو حفظ کن 😐
🙂🙂🙂🙂✌️✌️✌️🥺
پارت بعدم سریع بزار اجی😍😍😍
چشم آجی سعیمو میکنم 😗💓
عالییییییی منتظر پارت بعدی هستم
مرسی کیوتیی 😘😗❤️🌟
عالی 🖤💛
پارت بعدی زود بنویس 💛🖤
مرسی عسلم ❤️💜
چشم امشب اگر تونستم مینویسم که فردا یه پارت بزارم ❤️🌟😗
من قاطی کردم چرا پارت داستان اینجوری شد
الان قبلی سه بود یا این
نفسم قاطی نکن 😂
پارت قبل اشتباه تایپی بود پارته قبله ۳بودش این یکی ۴😐😂
پارت بعد رو کی میزاری ؟
۵۰/۵۰شاید فردا 😐❤️
۶۰/۵۰شاید پس فردا 😂 ولی همون فردا یه پارت میزارم
نهههههه امروززززز
😂ننوشتمش که بزارمش 😂اینم دیشب داشتم ساعت ۱۲مینوشتم💔😐 امتحانام شروع شده زیاد وقت نمیکنم 😢