من اعصابم از مامان بابام خورد بود بعدش زدم بیرون و ، واقعا لباسام مناسب هم نبودن یه پاتوق دارم پشت مدرسه آمه وقتی ناراحت میشم میرم اونجا یه ساختمونه که خیلی وقت پیش آتیش گرفته بود ایندفعه هم داشتم میرفتم اونجا وقتی رسیدم چنتا پسر که حالشون دست خودشون نبود دیدم حالا نمیدونم چیکار میکردن خواستم برگردم ولی یکیشون موهام رو گرفت موهام رو از دستش آزاد کردم رفتم بالاش که آراز بهم تو پیا مای گوشی پیام داد گفت میخوام یه چیزی رو بگم بهت منم ترسیده بودم نمیدونستم چیکار کنم خواستم بهش پیام بدم ولی شارژ واسه پیام دادن نداشتم (شارژ واسه زنگ زدن و پیام دادن منظورم هست ) که خودش زنگ زد جواب دادم ولی یکی از اونا گوشیمو گرفت وقتی گرفت جیغ زدم فک کنم آراز دست پاچه شد اونا هی اذیتم میکردن منم مقاومت میکردم بعدش فرار کردم رفتم زیر راهپله ها نمیتونستم به آراز بگم که نیاد آخه خودم داشتم میومدم بیرون به ذهنم رسید که تو تستچی بهش بگم ولی نتم ضعیف بود (ب خاطر همین بعد از کامنتای آراز منتشر شد) آراز رسید با اونا دعواش شد که نمیدونم چطوری شد باباش فهمید آومد بردمون آراز هم که عصبانی زیر تستای من کامنت داد جریان آرزو هم چیز مهمی نبود
خدااااا من زود قضاوت کردم جفتتون رو ولی هنو از دست اون عصبیم و با پارسا موافقم پارسا گیرش اوردی جا منم بزنی نزنی تو رو میزنم به جاش مانا تو تو بدترین حالم باشه منو داری به خداوندی خدا قسم اگه باز کسی اذیتت کرد به من نگی نه من نه تو باشه ؟الهی بمیرم واست چه زجری کشیدی فدات شم حتما خیلی ترسیدی ای کاش پیشت بودم بغلت میکردم
چرا مگه فک کردی من چیکار کردم 😢؟
من فک کردم دیگه دوسم نداری فک کردم دیگه نمیخوای اجیم باشی میخوای بری
بعد فک کردم اون پسره میخواد بلایی سرت برا ه
بیاره
😔💔
عاجو ؟
فهمیدی؟🙂
یه لطفی کن به کسی نگو باوش👐
باشه
مانا ببخش ب خاطر من دوستات رو از دست دادی 💔
زندگی ما حکایت یخ فروشی است که :
پرسید : فروختی؟
یخ فروش : نه ، ولی تمام شد !!!
مانا میدونم ب خاطر اون ناراحتی ولی خب گفتم ببخشید دیگ 🥺
یکی نوشت .. ..یکی خوند ...
... یکی مرد ..... یکی موند ..
من مینویسم. .. ..... ...تو بخون ...
.... من میمیرم ... .... ..تو بمون. .💔
خوبه اقااا میدونه چه دسته گلی به اب داده