
خب گایززززز اول از همه بگم فلش بک داریم به 5 سال بعد😐میا: 5 سالشه مرینت: 26 ادرین: 27 سالشه.. توضیحات در مورد این 5 سال: میا به دختر مهربون شیطون و حاظر جوابه😆❤ مری هم اخراج شده و رفته پاریس، شرکت ادرین کار میکنه😐💔 ادرین سعی میکنه از دل مری در بیاره ولی نمیتونه ... و و باید بگم مری به مایک الکی سنش رو گفت😐خب دیه برین بخونیننن(نکته: مری و ادرین یادتون باشه طلاق نگرفتن پسسسس محرمن😐💔الان چرخ دنده ذهن منحرفا داره میچرخه😂❤) از زبان مرینت:ساعت 7 و نیم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم.. از اونجایی که تابستون بود.. یه تاپ سفید روش یه کت سرمه ای با شلوار لی پوشیدم
رفتم سمت شرکت.... وارد شدم رفتم سمت اتاقم... تا نشستم رو صندلی در رو زدند.._بفرمایید.. ادرین اومد تو.._سلام مری _سلام اگراست.._کی میخوای بس کنی؟ _چی رو؟ _همین مغرور بازیا رو.._هیچوقت_هنوزم یه دنده ای.. یه سوال.._بگو_چرا هر وقت راجب ب*چ*ه حرف میزنم منو میپیچونی؟ _...._باشه بازم جواب نده بالاخره یه روزی که میفهمم _چه روزی؟ 😏 _روزی که باهام اشتی کنی😆 _برو بابا😐 الانم برو بیرون کار دارمم.. اومد نزدیکم لبشو اورد نزدیک... و لپمو بوسید.._برو اونور.... _عه عه یعنی نمیتونم عشقمو ب. بو. سم؟ _بروووووو بیرونننننننننننن _رفتم بابا رفتم.. موقع رفتن گفت: اگه کاری داشتی بهم بگو تو دلم گفتم: حتما😏😂...
سری تکون داد و شروع کردم به کشیدن طرح.......... بعد اینکه 2 تا طرح قشنگگگگگ کشیدم رفتم طبقه 2 طبقه ای که طراحی ها رو میدوختن یا به قول میا:بخشی که طراحی ها رو واقعی میکنن.. رفتم وارد شدم.. همه تعظیم کردن.. خندم گرفت اخه همشون همزمان با هم تعظیم کردن😂... رفتم کلارا مدیر این بخش.. طبق معمول با تلفن در حال دعوا گرفتن بود.. رفتم پیشش تا منو دید پشت تلفن گفت: من بعدا بهت زنگ میزنم..._سلام کلارا خانم گل😆 _سلام مری خانم ع. ش. ق رئیس دوم شرکت😆 _به نظرت طولانی نیست؟ 😐 _چی؟ _همین ع. ش. ق رئیس دوم شرکت:/_چرا ولی دیگه دیگه:|...
طرح ها رو تحویل دادم بهش رفتم سمت اسانسور تا بزنم بیاد بالا باز شد و ادرین اومد بیرون. .. بی توجه بهش رفتم داخل که مچ دستمو گرفت و کشید تو بغ. لش.. _ابرو ریزی نکن اینجا _مگه اینجا کجاستتتت؟ اینجا شرکت خودمههههه... با دادی که ادرین کشید همه نگاه روی ما دوتا قفل شد... انگار خشک شده بودم... نمیتونستم تکون بخورم.. بعد یه دقیقه از بغلش اومدم بیرون.. رفتم داخل اسانسور.. دکمه طبقه 4 رو زدم.. تو فکر این بودم چرا ادرین سرم داد کشید که با صدای ز. نه که میگفت به طبقه چهارم خوش امدید به خودم اومدم.. وارد شدم امیلی خانم جلوی در اتاقم بود.. اینجا چیکار داشت؟ رفتم پیشش
..._سلام امیلی خانم _سلام مرینت جان.. کجا بودی؟_رفته بودم طرح هارو به کلارا تحویل بدم.._اها باشه عزیزم.._کاری داشتین؟ _نه میخواستم ببینم کار طرح ها تموم شده یا نه.._باشه کاری داشتین بهم بگین.._باشه دخترم... بعد اینکه رفت مستقیم رفتم داخل اتاقم و درو قفل کردم............................. کارم تموم شد اومدم بیرون منتظر بودم تاکسی بیاد... که یکی گفت:
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اره
عالی بود
چ.ج: بفهمه
مرسییییی
نه نفهمه من لوس بازی و میخوام😁😁
🤣
عالی بود پارت بعدی
ج.چ : آره بفهمه
ممنونننننن