10 اسلاید صحیح/غلط توسط: marinate انتشار: 4 سال پیش 576 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اومید وارم خوشتون اومده باشه و حتما حتما نظر بدید ممنون❤️
داستان از اونجا شروع میشه که ادرن وارد اوتاق مرینت میشه
مرینت:ادرین تو اینجا چیکار میکنی؟
ادرین؟ ادرین:اومدم تا تو رو ببینم مرینت:کار خوبی کردی که اومدی
مرینت:داشتیم با ادرین حرف میزدیم که ادرین گفت:من دیگه برم بانوی من مرینت هم بلند شد و گفت خداحافظ پیشی جون و بعد ادرین گونه ی مرینت ر.و.ب. و. س. ی. د. و بعد ادرین رفت
فردا صبح هم مثل همیشه با صدای تیکی بیدار شدم که تیکی گفت مرینت مدرست من یه نگاه به ساعت کردم یهو پریدم گفتم الان که مدرسه شروع بشه
سریع اماده شدم و از مامان و بابام خدا حافظی کنم که مامانم گفت:یکی دم در منتظرت هست گفتم کی.....
مامانم هیچی نگفتم و فقط و فقط یک خنده ی ریز کرد 🤭
گفت خودت برو میبینی کی هست من با این قیافه 🤔 در رو که باز کردم دیدم ادرین اومده دنبال من
ادرین تا من رو دید گفت سلام بانوی من و بهم یک شاخه گل رز دادمن ازش گرفتم و گفتم ممنونم ولی بهتر هرچه سریع تر به مدرسه برسیم رقتیم مدرسه که دیدیم داخل کلاس همه ی بچه ها دور هم جمع بودن و خانوم بوستیه و با مدریر داماکلیس وایستادن
من به ادرین گفتم یعنی چی شده؟
ادرین گفت نمی دونم
وقتی رفتیم جلو تر اقای داماکلیس گفت بچه ها ما یه خبر خیلی خوب براتون دارم همه ی بچه ها گفت چه خبری؟
گقت بچه ها ما میخوایم تا 2 روز دیگه به نیویرک بریم برای اوردوی مدرسه ی
همه گفتن ههههووووررراااا
من یه نگاه به ادرین کردم گقتم خدا کنه بابت بزاره بیای ادرین گفت اره بعد همه رفتیم داخل نیمکت های خودمون و معلم درس رو شرع کرد بعد که مدرسه تموم شد همه رفتیم خونه هامون
از زبون ادرین:به مرینت گفتم خداحافظ ع.ش.ق.م.مرینت:خداحافظ ع.ش.ق.م ادرین وقتی وارد خونه شدم گفتم ناتالی میتونم با پردرم حرف بزنم کار مهمی باهاش دارم گفت همینجا وایسا تابهش بگم گفتم باشه ناتالی:رفتم وارد اتاق گابریل شدم و گفتم قربان ادرین میخواد با شما حرف بزنه گفتم باشه بهش بگو بیاد داخل گفتم باشه از اتاق بیرون اومدم و گفتم بیا ادرین:ناتالی اومد بیرون و به من گفتم بیا دنبالم منم رفتم داخل و گفتم سلام پدر گابریل گفت سلام ادرین کارم داشتی؟ ادرین : گفتم پدر کلاس ما میخواد برای 2 روز دیگه برای اوردو بره نیویرک و تا یک هفته هم میمونیم خاهش میکنم اجازه بده من هم همراهشون برم گابریل:راستش من یه چند روزی میشه که تصمیم گرفتم ترو یکم ازاد تر بزارم و اجازه میدم بری
از این به بعد هر جا که خاستی میتونی بری چون تو دیگه الان بزرگ شدی و میتونی مراقب خودت باشه ولی باید قبلش با من یا ناتالی هماهنگ کنی باشه ادرین با قیافه ای سرشار از تعجب 😮😮😯😯 و خوش حالی 😊گفت ممنونم ممنونم ممنونم......
ادرین:از اتاق پدرم اومدم بیرون و ذفتم داخل اتاق خودم پلگ اومد بیرون و گفت فکر کنم پدرت بلخره فهمید یه اگه تو رو ازاد تر بزاره تو خوشحال تر میشی ادرین گفت اره وای واقعا خوشحال هستم پلگ:ادرین زود باش بهم پنیر بده که زخم معده گرفتم ادرین:یک پنر برداشتم و دادم به پلگ گفتم تو هیچ وقت عوض نمی شی پلگ......
پلگ پنیرش رو بر داشت و رفت دتو کمد کممبر ها و نشست و خورد ادرین:زنگ زدم به مرینت مرینت گفت سلام ادرین ادرین گفتم سلام بانوی من مرینت گفت کارم داشتی گفتم الان موضوع اوردو رو به پدرم گفتم مرینت گفت چی گفت گفت میزاری بیاری یا نه؟ من گفتم در کمال تعجب اجازه داد و گفت میخواد من رو یکم ازاد تر بزار مرینت گفت پس میای اره ادرین گفت اره مرینت گفت ااایییییوووولل😆😆
پس حتما میای خداحافظ ادرین...
مرینت: (راستی دوستان مثل مینویسم مرینت: یعنی دارم از زبون مرینت حرف میزنم) بعد از اینکه گوشی رو غعط کردم به تیکی گفتم تیکی قرار خیلی بهمون خوش بگزره اونم با ادرین 🤩 تیکی:اره مرینت ولی اگر تو این یک هفته که نیستی هاکماث کسی رو شرور کنه چی میشه مرینت:نگران نباش تیکی اگر کسی شرور بشه با معجزه گر اسب برمیگردیم پاریس و پاریس رو نجات میدیم تیکی:فکر خوبی هست مرینت:داشتم با تیکی حرف میزدم که مامانم گفت بیا ناهار بخور منم گفتم باشه اومدم مامان وقتی رفتم پایین گفام مامان کلاس ما 2 روز دیگه میخواد بره به نیویرک برای میزاری برم؟ مادر مرینت گفت اره راستی مرینت قرار چقدر اونجا بمونین مرینت:یک هفته مادر مرینت گفتم اومید وارم بهت خوش بگزره عزیزم مرینت گفت ممنون😘مامان و بابا..
مرینت : غذام رو خوردم و اومدم داخل اوتاقم حدودا ساعت 4 بود که یکهو گشیم زنگ خورد دیدم الیا هست منم جواب دادم گفتم سلام الیا الیا:سلام مرینت خوبی راستی منو نینو میخوایم بریم بستنی ادره تو و ادرین هم میاین؟ مرینت:اره الیا :راستی خودم به ادرین گفتم که بیاد مرینت :باشه مرینت:ادامه شدم و رفتم پایین که یکو هو مامانم گفت:مرینت کجا میخای بری :مرینت دارم با دوستام مرم بستنی فروشی ادره مامان مرینت:اووو خوش بگزره راستی مرینت میخوای با کی بستنی بخوری؟ مرینت:من میخوام با اردین بستنی بخورم مامان مرینت :اووو پس بگو چرا انقدر عجله داری مرینت:🤭🤭😚
من رفتم مامان خداحافظ...
(از زبان ادرین نیمساعت یپش) داشتم داخل اوتاقم پیانو تمرین میکردم که یک دفعه گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم الیا هست جوای دادم گفتم سلام ادرین (و الیا همون چیز هایی که به مرینت گفت رو به ادرین گفت) ادرین هم قبول کرد. ادرین:رفتم پایین رفتم دم در اتاق پدرم و در زدم پدرم گفت بیا تو. ادرین:رفتم داخل اتاق پدرم و گفتم پدر من میخوام با دوستام برم بستنی فروشی اندره و اومدم بهتون اطلاع بدم چون گفتیم هر کجا که خاستی میتونی بری ولی باید با من یا ناتالی هماهنگ کنی. گابریل:درست میتونی حالا هم بر که به موقع برسی ادرین:گفتم چب پدر ادرین رفتم سوار ماشین شدم و با راننده به سمت بستنی فروشی ادره رفتم..ادرین:با رانندم رفتم بستنی فروشی اندره دیدم
اومید وارم خوشتون اومده باشه از این به بعد من هر روز یک پارت میزارم چون دیگه امروز اخرین امتحاننم رو دادم و دیگه وقت ازاد دارم و اومید وارم خشتون تومده باشه حتما نظر بدید ❤️🥰
دوستان نمی دونم تا حالا 3 تا پارت گزاشتم ولی همش میزنه ویرایش یکی به من بگه
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
عالی بود 😘😘😘
عالی ممنون که داستان های من رو می خونی
خاهش میکنم
عالی بود بعدی لطفا
خیلی قشنگه ولی نقطه نمی زاری سعی کن نقطه هم بزاری
چشم حتما
سیع خودم رو میکنم
عالی بود
ممنونم
عالی بود❤️❤️
اگه زده مشاهده/ویرایش اشکالی ندارد منتظر بمون تا منتشر بشه
دوستان من 3 تا پارت رو وارد سایت کردم و یک هفته گزشته بود که عدم تعید خورده 😭😥😩🥺🥺🥺🥺
و منجبور شدم همش رو از اول بفرستم برای همین مجبور هستم یک هفته وایسم تا بیاد اومید وارم من رو بخشید ولی سایت خوب تستچی قبول نکرده
عالیییی🤩بعدی رو زود بزار لطفا🙃
خيلی خوب بود عاليی بود💖
ممنون پارت بعدی فردا میاد
نظر بدید تا من سریع تر بزارم