
خب این شما هستید 21سالتونه و تک فرزندید و پیش پدر و مادرتون زندگی نمیکنید و اسمتون مریتا هستش) از زبان مریتا:داشتم مثل هر روز توی خیابونا دنبال کار میگشتم ولی هبچ کس منو قبول نمیکنه😭 همه فکر میکنن من ضعیفم ای خدا آخه چرا چرا همه باید همچین فکری کنن مثل پدر و مادرم که اصلا به خاطر همین که فکر میکنن اصلا منو قبول نکردن همینجوری توی افکارم بودم که صدای بوق ماشینو شنیدم دیدم ماشینه داره میاد سمتم انگار منو نبیبینه آره خب هیچکس منو نبیبینه 😔 ماشینه زد روی ترمز رانندش سرشو از پنجره ی ماشین آورد بیرون گفت:خانم مگه نبیبینی من دارم میام😡 حواست کجاست؟ گفتم : ببخشید
اقاهه:خانم حالا از جلوی ماشین من برو کنار 😑مریتا:باشه و فروشگاه حرکت کردم ***(بچه ها مریتا ماشین نداره و داره پیاده میره)(رسید)بلاخره رسیدم رفتم یه لیموناد یه شیر قهوه یکم میوه یکم حله هوله و...خریدم چون توی خونم هیچی نداشتم 😕رفتم خونه*****(رسید) داشتم در خونه رو باز میکردم ولی هر کاری کردم باز نشد 😑انگار این دره بامن لج داره که صدای پا اومد
ولی اهمیت ندادم که دیدم یکی با ی صدای مردانه و کلفت گفت ببخشید خانم نگاش کردم گفتم : بله ؟ گفت:اینجا خونه ی منه یه نگاهی به واحد خونه کردم دیدم اون واحده 5منم خونم واحده پنجه درست همین طبقه گفتم:آقا مطمعنین اقا:بله وبعد کلیدو از جیبش دراورد و رفت توی خونه بعدش یک نگاهی به من کردو گفت:ببخشید کلید خونه ی من دست شما چیکار میکنه؟ گفتم :خب صاحب خونم بهم داده گفت : آهان حتما یادشون رفته ازتون بگیرن و بعد کلیدو ازم گرفت گفتم :ببخشید ولی اون کلید خونه ی منه خندیدو گفت :آقای نیکازو به شما نگفتن اینجا خونه ی منه؟ (آقای نیکازو صاحب خونشه)گفتم:چی!امکان نداره ، وسایل خونه ی من الان کجاست؟؟؟
گفت:آقای نیکازو این خونه رو با وسایلش به من دادم بعد گوشیش زنگ خورد ببخشید خانم من دیگه باید برم خداحافظ👋رفتم از اون خونه
توی خیابون ها راه میرفتم و گریه میکردم😭💔آخه من چرا انقدر بد شانسم شکمم قار قور میکرد(الان شبه)به سبد خریدم نگاه کردم چیزه زیادی ازش نمونده بود (راه فروشگاه از خونه ی مریتا خیلی دور بود)فقت به دونه بیسکوییت مونده بود رفتم توی یه کوچه خلوت و یه گوشه نشستم و بیسکوییتم رو خوردم و گریه میکردم آخرم پاهامو بقل کردم و سرمو گذاشتم روش و گریه کردم
از زبان وی :داشتم رد میشدم از یه کوچه خلوت که دیدم یه دختر داره گریه میکنه رفتم سمتش گفتم :ببخشید خانم؟نگام کرد قیافش برام خیلی آشنا بود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بیا بشینیم گریه کنیییمممم من فردا امتحان دارم باید ع پرند برم تهرانسسسررررر زور داره اخخههههه ساعت هشت صب باس اونجا باشمممم🙂🙂🙂🙂💔💔💔💔💔💔💜
عررررر😭😭😭💔🙂
عالیییییییییییییییییی 😍😍😍😍😍😍😍😍😍این داستان بین مرینت تهیونگه؟😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃لایک کردم😘😘😘😘😘😘😘😘😘
مرسیییی❤نه بابا فقت اسم دختره مریتا ست😂😂😂
کیبورد اشتباهی نوشت مرینت😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😐😐😐😐😐
پارت بببببعععععععدددددد
امتحانم رو دادم ریاضی رو خیلی ساده بود اگه تو هم هفتم می خوای سوال ها رو بهت بگم چون امتحان ترم دیگه
بعد تو به من میگی بیا داستانم رو ببین باید به فکر این باشی که پارت بعد رو زود تر بزاری چون من اعصاب ندارم😠😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
باشه باشه زودتر میزارم 😐😂😂😂😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣
منم فکرکنم امروز امتحان علوم دارم🤦♀️😂
😂😂😂😂😂😂😂
فکر کنی😳😳😳😂😂😂😂😂😂
من شنبه علوم دارم لایه کتاب رو هم باز نکردم تدریس ها رو هم گوش نکردم😂😂😂😂😂😂😂😂
پارت بعدو گذاشتم برو ببین
باشه حتما😍😍😍😍😍