
....صدای نفس نفس زدن دختر 19 ساله اون قسمت از کافه رو پر کرده بود . با همون انرژی همیشگی سلام گرمی داد و نشست .... لیسا:خوبین اونی های خوشگلمممممم رزی:این همه انرژی رو از کجا میاری اخههههه دخترررر؟حتما از خونت تا اینجا دویدی نع؟ لیسا:مهم نیست یه بهونه شد تا بعد دو هفته پیاده روی کنم .
رزی:امیدوارم برای دردسر جدیدمون انرژی ذخیره کرده باشی جنی:چی شده مگه؟ جیسو:هیچی فقط دریچه بدبختیمون دوباره باز شده و هر چی زور میزنیم بسته نمیشه جنی:نگو دوبارع..... رزی:ارع جنی:خیلی حوصله داشتم اینم اضاف شد رزی:میگم از اون پاستیل ها داری دیگه ؟ جنی:نه قربونت تموم شد باید زود تر مراجعه میکردی جیسو:جایی نمیشناسید بفروشه چون واقعا بهش نیاز دارم
لیسا:بسههههه . به جای اینکه یه فکری بکنن نشستن معمایی حرف میزنن من نفهمم چی میگن خو پاشید یکم فکراتون بزارید رو هم یه کاری کنیم دیگه . رزی:کاش به همین آسونی بود. لیسا:کی گفته سخته رزی: تو هم اگه مثل من هر روز عذاب کشیدن کلی آدم بی گناه رو میدیدی به این نتیجه میرسیدی سخته .
لیسا:اوکی اصن سخت.ولی بالاخره که چی ؟ باید یه کاری بکنیم یا نه؟ جنی :الان میگی چیکار کنیم لیسا: پاشید بریم خونه من یه فکر کنیم بلند شید 《خونه لیسا》 جنی:من میخوام اشپزی کنم وسیله داری دیگه؟ لیسا:آره تو کمد هست جنی:ممنون
(1ساعتبعد) جنی:بچه ها کیک درست کردم بیاید جیسو:لیسا ما مهمون تو هستیم اونوقت جنی آشپزی میکنه؟ لیسا:به من چه خودش خواست رزی:بحث نکنید جنی:زودتر میخوام بدونم خوب شده یا نه جیسو: خوشمزه هست لیسا:مثل اینکه واقعا خوشمزست جنی:پس جی فکر کردی؟ لیسا:صدای زنگ در من برم درو باز کنم .....

ببین من الان مریضم نشستم داستان مینویسم اون وقت تو میخونی و لایک نمیکنی🥺منم به انرژی نیاز دارم🥲
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییی
ممنون🥺🐣