
بریم
یکی منو محکم از پشت ب/غ/ل کرد و منو کشید سمت خودش و با ی حرکت اون چاه و موجود ترسناک رو از بین برد وقتی ب خودم اومدم از ب/غ_ل@ش اومدم بیرون و دیدم تو ی جنگل تاریک هستم س. ی : من اینجا چیکار میکنم چجوری اومدم اینجا _ : اون نور داشت تو رو کنترل میکرد برا همین نفهمیدی داری چیکار میکنی س. ی : تو همون پسری نیستی ک _ : آره خودمم س. ی : ببینم تو میدونی من کی هستم _ : آره میدونم منم یکی مثل تو ام برا همین ازت مراقبت میکردم س. ی : تو چرا هیچ وقت چهره ات رو بهم نشون ندادی _ : چون هنوز وقتش نیس بعدا خودت میفهمی کی هستم بعد اون پسر اومد منو ب/غ@ل کرد و پرواز کرد منو گذاشت تو اتاقم س. ی : ازت ممنونم تو جون منو دوباره نجات دادی _ : نگران نباش من همیشه مراقبتم نمیزارم کسی بهت آسیب بزنه از زبون سوییتی بعد اون پسر اومد و منو محکم ب/غ@ل کرد و سرش رو برد تو گردنم و نفس های عمیق میکشید بعد چند دقیقه ازم جدا شد و بدون هیچ حرفی زود رفت
منم رفتم خوابیدم از زبون تینا پری : تینا دخترم همین الان بیا ملیسا یه کار مهمی باهات دارم ک یهو از خواب پریدم و دیدم کریستال داره صدا میده زود لباس مخصوص رو پوشیدم و رفتم پیش پری وقتی وارد کلیسا شدم تمام روح ها با گلبرگ ها های جادویی به استقبالم اومدن بعد چند دقیقه پری اومد پری : خوش اومدی عزیزم ت. ن : ممنونم خب باهام چیکار داشتی پری : صب کن الان منتظر سه نفر دیگه ای هم هستم بعد چند دقیقه یه دختر هم مثل خودم اومد داخل و روح ها برا استقبالش رفتن وقتی نزدیک من شد پری با لبخند داشت ب دوتامون نگا میکرد بعد دو پسر ک مثل ما بودن اومدن داخل چی این همون پسره اس ک ا. ن دختر هم با شک داشت به اون یکی پسر نگا میکرد پری : خب بچهها شما ها ی فرد عادی نیستین و قدرت هایی دارین ک هیچکی تو دنیا نداره شنا 4 نفر خیلی خاص هستین دنیا ب وجود شماها احتیاج داره دلیل اینکه گفتم بیاین اینجا اینکه ارباب تاریکی روز ب روز قدرتمند تر از قبلش میشه اگه این طور پیش بره مل دنیا تیر و تار میشه همه پلید میشن و به همدیگه خیانت میکنن
و تمام مهر و محبت از بین میره ما نباید اجازه بدیم همچین اتفاقی بیفته ما باید جلوی ارباب تاریکی رو بگیریم برا همین انقد زود به قدرت هاتون رسیدین حالا هم مرخصید شما ها باید همه جوره مراقب همدیگه باشید و از همه مهمتر نباید هویتتون رو به کسی فاش کنید بعد از کلیسا اومدیم بیرون از زبون تینا رفتم پیش اون دختره ت. ن : سلام من همکار جدیدت هستم دختر : سلام خیلی خوشبختم ت. ن : بیا تا آخرش باهم باشیم دختر : آره من تا آخرش باهات هستم بعد باهم دست دادیم داشتم میرفتم یه دفعه سر جام میخکوب شدم اون حلقه ای ک تو دست دختره بود عین حلقه ای بوذ که
خب بچهها لطفا حمایتم کنید لایک و کامنت هم یادتون نره دوستون دارم 🥺🥺 ناظر جونم تورو خدا منتشرش کن لطفا
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بده لطفا
پارت قبلم منتشر نشده
چشم جونم
آره رد شد
عالیی ممنوننم اجی جونم
خواهش گلم
وای من چند روز نبودم😢چقد این داستان خوبههههههههه دست اجیم درد نکنه😂❤️
آخ عشقممممممممم اومدی داشتم میمردم از دلتنگی 🥺🥺🥺😘😘
ااااااا منم دلم واسه تو و داستان قشنگت تنگ شده بود🥺❤️
عالییییی اجی میشی ؟
یس بیب قبلا شدم تینا 15 ساله یو نو
بله جونم تینا 15 ساله یو نو 🥺🥺
تانیا ۱۲ 🥺
اجی اومدیی
آره نفسم اومدم تو کجا لودی
تو مدرسه ام
ببخشید بچهها پارت 12 هنوز منتشر نشده 😭😭😭😭😭🙏🙏🙏🙏🙏