
در سالن باز شد خبرنگار ها به سمتشان هجوم بردند، محافظ ها آرام همه را کنار زدن. یکی از خبرنگار ها به طرف یکی از اعضا دوید و میکرفون را جلویش گرفت و با عجله پرسید : این درسته که گروه شما قراره هفته ی دیگه برای اولین بار تو کره اجرا داشته باشه ؟ دختر جوان خمیازه ای کشید ولی تا خواست صحبت کند یکی از محافظ ها او رو به جلو راهنمایی کرد. ******* _میشه به منم یه امضأ بدید لطفا؟ دیبا : اوه بله حتما. جیهون : مین سو چی شده چرا درهمی؟ مین سو : دارم به این فکر می کنم که چرا ما اصلا استراحت نمی کنیم😑 و همین جوری که داشت غر غر می کرد به طرف مقابلش امضأ می داد. هانی : اهم اهم اگه یه نگاهی به جلوت بندازی بد نیست😊😀 مین سو با بی حوصلگی سرش را بالا گرفت و به فرد مقابلش که صورتش را با ماژیک رنگ آمیزی کرده بود خیره شد. عسل : بزارید کمکتون کنم. و دستمال تمیزی از جیبش در آورد و به سمتش گرفت ولی قبل از اینکه بگیرد مین سو سطل آبی را روی صورتش خالی کرد😂 ماریا : خاک به سرم این طرفدارمون بود😐😂 عسل کمک کرد صورتش را تمیز کند ولی بعدش همه با تعجب بهش نگاه می کردند.
سایکا : گاومون زایید😂 هستی : دو کیونگسو ؟😴😳😂 آیناز : یکی منو نیشگون بگیره😂😳 هانی سریعا از دست آیناز نیشگون محکمی گرفت که آیناز جیغ بلندی کشید ولی همون موقع ماریا دستش را وارد دهان آیناز کرد تا صدایش قطع شود ولی باعث شد خودش دردش بیاید😂😂 جیهون : آقای کیونگسو من از. طرف دوستم از شنا عذر خواهی می کنم😀😴😂 کیونگسو : مهم نیست😑 مانا : می تونم یه سوال بپرسم ؟ کیونگسو : بله. مانا : شما طرفدار ما هستین ؟ با این حرف مانا کیونگسو هول کرد و آب گلویش را قورت داد😂 کیونگسو : نه بابا😐😑😂 مین سو : آره جون عمه ات😂 کیونگسو : من دیگه باید برم فردا پرواز دارم. سایکا : چه جالب ما هم فردا پرواز داریم به کره(سئول)😀😂 هستی : چرا بقیه ی اعضا رو همراه خودتون نیاوردید؟😐😂 کیونگسو که دید دخترا دارن زیادی ازش سوال می کنن سریع خداحافظی کرد و رفت😂
(همیشه جیهون رو فراموش می کردم الان مهنا رو فراموش کردم ببخشید😂) مهنا : وای بالاخره تموم شد الان راحت می تونیم بخوابیم😑 آیناز : زیاد خوش حال نباش فردا ساعت 10 صبح پرواز داریم الانم باید وسایلموم رو جمع کنیم😂 سایکا : هی شما سه تا گلابی چرا نیشتون بازه 😐😂؟ دیبا : چون دارم می رم شیومین رو ببینم😀😂 ماریا : منم دارم می رم دیدن لوهان😂 جیهون : و منم... هانی جلوی دهن جیهون رو گرفت😐😂 هانی : خو خو بسه بسه تو هم می خوای بری کای رو زیارت کنی آفرین😐😂 مانا : نه که خودت برای دیدن ییشینگ پر پر نمی زنی😬😂 هانی : بل بل😀 مهنا : راستی بچه ها هستی چرا انقد ساکته😐😂 هستی : منم اومدم به جمع مشنگ ها اضافه بشم. و همین جوری که کش شلوارش رو سفت تر می کرد میومد پایین😂 دخترا : 😐😐😐 مین سو : امیدوارم فردا با کیونگسو رو به رو نشیم😑🔫 عسل : چیه نکنه از کاری که کردی پشیمونی ؟ ماریا : به احتمال 50% عذاب وجدان گرفته😐😂
«صبح روز بعد» آیناز در حالی که خمیازه می کشید سرشو روی شونه ی سایکا گذاشت. سایکا : می خوای بهت بگم الان شبیه کی شدی؟ آیناز : شبیه زیبای خفته😎 ماریا : نه نه شبیه عروس مرده شدی😂 جیهون : خیلی خب بسه بسه رسیدیم. هستی : دخترای خلم خفه خون بگیرید سنگین و رنگین گمشید پایین😐😂 تا پیاده شدن سیلی از خبرنگارا به سمتشون هجوم اوردن. مهنا : چیشام کور شد بابا این دوربین بی صاحاب رو بگیر اون طرف😑🔫 هانی : عععع بچه ها اون کیونگسو نیست؟؟ همه به اون سمتی که هانی اشاره کرد به خیره شدن. دیبا : آره بابا خوده خرشه😐😂😂 مین سو : خدایا چرا دعاهام مستجاب نمیشه😬😑🔫 عسل : راستشو بگو چه گناه کبیره ای به درگاه خداوند متعال انجام دادی ای انسان فانی😂😂 هانی : بزارید خودم شرح می دم😀 ماریا : داره میاد سمت ما بدبخت شدیم. مانا : عادی رفتار کنید آفرین آفرین.
کیونگسو : بازم با هم رو به رو شدیم😐 دیبا : مقصدمون هم یکیه😀 کیونگسو : بله متاسفانه😐 آیناز :عععع الان دیگه باید بریم. *********** مین سو : چرا دقیقا من باید کنار این برج زهر مار بشینم ؟😑🔫 ماریا : مگه دست ماست😐 هستی : خوبه حالا بچه کر شده چیزی هم نمی شنوه😂 سایکا : اگه بفهمه داری پشت سرش حرف می زنی😂😂 جیهون : نه انگار راستی راستی کر شده😴😳 هانی : این هندفری ها هم خیلی خوبنا😐😂😂 مهنا دستشو جلو صورت کیونگسو تکون داد ببینه واقعا خوابه یا نه. مهنا : انگار واقعا خوابه. عسل : یه بار نشد ما یه جا بریم شما کرم نریزید مث بچه ی آدم بشینید😑🔫 مانا : دست خودمون نیست که کرم درونمون آروم نمی گیره😂
تو کامنتا بگید ادامه بدم یا نه💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییی ادامههههههههههه بدعععععع ✨🥺
مرسیییی باشه ادامه میدم😊💖
دلم واسه باغی پشت دیوار اکسو تنگ شدع...(:
حیح .. عالییییی بود🫂💜:/
اصلا خدمو معرفی نکردم ، فرزندت جیهون بیده ام اکانت دوممه😹💜
و اگه ادامه ندی میام کش شلوارتو شل میکنم :/😹💔
من نمی فهمم چیکار شلوار بیچاره ی من دارید😂
کمک نیاز داشتی منم هستم بر داشتن اسلحه ها (دمپاییش)با من که کبودت نکنه
فکر می کنم شما با هم پیمان بستین که منو حرص بدین نه ؟😊🔫
ن باو براچی ممن خوجملمو حرص بدم😁❤
قبلا شلوار گل گلی بود الان شد کشش:|😐😂💔
حالا تو پارت های بعدی خودشم میاد😂🔫
من چادرمو سر کنم برم زیارت کایی:|😐😂💔
حتما چادر ملی بکن سرت😂😂
خوبه بعدی
شب می زارم
چرا هر چی کامنت میدم منتشر نمیشه؟ 😐
اینکه منتشر شد😂
چمیدونم😐
منتشر نمیشه😐
میشه منم بیام تو داستان؟
فقط چن مونده اشکال نداره ؟
نه والا مشکلی نی
۸اجی پارت بعد رو هم بزار
باشه عزیزم امشب می زارم💖
مامان حتما بزار😂❤
امشب می زارم 😊💖
پارت ببععععدددد دارمممم میمیرم بزارشش عرررررر
پارت بعد رو بزار وگرنه میام تو خوابت
مرسی عزیزم💖💖