
سلام بچه ها 😊با یه داستان جدید اومدم 😚که امیدوارم طرفدار داشته باشه😢 پس حتما لایک و کامنت هاتون رو برام بزارید❤ خیلی دوستون دارم پس بریم با معرفی 😎
سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه 😚. کاربر eylool هستم😚 و میخوام یک داستان به نام I love you crazy [ عاشقتم دیوونه] بنویسم .🥳 این داستان در 4 اسلاید قرار میگیره😀 که هر اسلاید حدود 10 تا 12 خط هست😊 پس اگر اماده اید بریم برای معرفی 😗😊🤝🏻

سلام من مرینت استیون هستم 18 سالمه من یک خواهر به اسم مریا دارم که ازم 2 سال کوچک تر هست و 16 سالشه یکم پر خور هست و زیاد جدی نیست اما یار همیشگی من هست اسم مادرم سوفیا و پدرم کارل هست ما در نیویورک زندگی میکنیم اما در فرانسه به دنیا اومدم وقتی 14 سالم بود به اینجا اومدیم اونم فقط به خاطر اینکه مادر ادرین اگرست با ما مشکل داشت. ما به نیویورک اومدیم و من دوره دانشگاهم رو در اینجا شروع کردم میدونی من از ادرین خوشم میومد یه جورایی دوست خیلی خوبم بود با هم خیلی خ ب بودیم و بازی میکردیم اما مادرش با ما مشکل داشت خب بقیه زندگی منو توی داستان میفهمید

سلام من ادرین اگرست هستم 20 سالمه و یک برادر به اسم اریان دارم که ازم 3 سال کوچک تر هست یعنی 17 سالش هست و خیلی شوخه ما با هم خیلی شیطنت میکنیم ما در فرانسه زندگی میکنیم من وقتی 16 سالم بود یه دوست خوب داشتم اسمش مرینت بود باهاش خیلی خوب بودم اما مادرم چون اونا سطح پایین بودن از اونا خوشش نمیومد و اونا بعد از مدتی به نیویورک رفتن دوست داشتم برمیگشتن اما خب بعید میدونم قیافه مرینتر و بشناسم اسم مادرم امیلی و پدرم گابریل هست و دوره اخر دانشگاه رو میگذرونم با بقیه داستان زندگی ام بعدا اشنا میشید ....

سلام من ماریا استیون هستم 16 سالمه و در نیویورک زندگی میکنم میدونم خواهرم همه چیز رو در مورد من بهتون گفته اما میخوام بیشتر از خودم بگم من زیاد از برادر ادرین خوشم نمیاد یعنی دشمن های هم هستیم ما هم با هم بازی میکردیم اما نه مثل خواهرم و ادرین راستش ما توی فرانسه زندگی میکردیم اما به دلایلی به نیویورک اومدیم مادر ادرین و اریان زیاد از ما خوششون نمیومد اما همچنان خواهرم و ادرین با هم صمیمی بودن خب به نظرم ما خیلی تغییر کردیم و نمیدونم کی بر میگردیم فرانسه .......

سلام من اریان اگرست هستم برادر ادرین 17 سالمه ما در فرانسه زندگی میکنیم وقتی مرینت و خواهرش بودن ما خیلی خوشحال بودیم البته من و ماریا زیاد با هم جور در نمیایم ماریلا خیلی پر خور هست یکمم چاق (😐 بدبخت) خلاصه من لاغر هستم برای همین اون بهم میگفت لاغر مردنی 😂 نمیدونم اما از بعضی حرکت هاش خوشم میومد مادرم زیاد از اونا خوششون نمیاد اما باز امیدوارم اونا به فرانسه برگردن.........
خب دوستان این از معرفی من میخوام پارت 1 رو بنویسم امیدورام استقبال بشه البته این رو از یک سریال الهام گرفتم که میدونم شاید بعضی ها متوجه بشید چی هست اما باز امیدوارم خوشتون بیاد حتما لایک کنید خیلی اتفاق های قشنگی میوفته و البته به خاطر اینکه کلاس ششمی هستم درس ها و امتحان هم خیلی زیاده پس یکم رحم کنید 😐😐 سعی میکنم 1 روز یا 2 روز یک بار پارت بدم خببببب خدافس😂😂🤚🏻🤚🏻😐😐 لایک کنیدا😐🤚🏻 مرسی بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام عزیزم خوبی اسم داستان جدیدت رو میگی
ممنون میشم 🥰🥰🌷🌷
ایول بالاخره داستان جدید دادی😁👌🏼🤩
اره😁😁
اگر همینطوری که تو میگی فوق العاده میشه من گذاشتم تو مورد علاقه زود دادستان رو بزار
مرسی عزیزم . پارت 1 رو گذاشتم امیدورام زود منتشر شه 😊
هووووم
به نظر عالی میاد😋🧡
حتما ازت حمایت میکنم اجی قشنگم😍
مرسیییی خوششگلم بهترینی😗😗❤❤
خب....♥ مارت یک بده و اینکه منم کلاس ششم پس اشکالی ندارع 😑😆
پارت 1 رو گذاشتم . واقعا خیلی سختهههه خدا به دادم برسه فردا امتحان دارم اگر تونستم پارت 2 رو فردا میزارم
ممنون ♥😆