👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻
ساکوتا:میسووا عجیب شده بود یهو یه چیزی توجهم رو به خودش جلب کرد موهاش چشماش و همه ی بدن میسووا نور میداد یه چیزی حس کردم باد شروع به وزیدن کرد زمین می لرزید دور و برمون اتیش گرفته بود و بارون شدیدی شروع به باریدن کرد در همون لحظه بود که...دیدم بدن میسووا داره از زمین جدا میشه دستاش رو به طرف سارا گرفت و بدن سارا هم شروع کرد به نور دادن زخمش داشت ترمیم می شد و بعد چند دقیقه میسووا افتاد رو زمین و از هوش رفت منم دست تنها نمی تونستم هر دو رو با خودم به کمپ برگردونم میسووا رو برداشتم و بردمش پیش سارا کتم رو از تنم دراوردم و روشون انداختم هوا خیلی سرد بود و داشتم یخ می زدم از بعد ناهار هم که چیزی نخورده بودم هرطور شد یکم هیزم جمع کردم و تونستم اتیش رو روشن کنم و خودم رو گرم کردم بعدش همونجا خوابم برد
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
داستان که عالی اصلا مشکلی نیست 😬هنه سرشون شلوغ میشه 🙂 و اینکه جواب تا میتونستم ثواب میکردم اون دنیا لاقل برم بهشت 😂
با خوانوادم کیف میکنم💖
خب بعدی👈🚶♀️💙
نمیدونم چی بگم
واقعا داستانت عالیه 💛💛💛💛💛💛💛💚💚💚💚💚💚💚💚
ممممنوووووووووووووون🥺🥺
عالی بود آجی.راستی میتونم آجی صدات کنم؟
و اینکه اگه میشه پارت هارو طولانی تر کن.ممنونم
ممنون اجی چرا نشه😊
راستش اجی الان سرگرم امتحانتم هستم نمی تونم طولانی ترشون کنم ولی روز بعد امتحاناتم توی 1 روز 3 پارت میزارم🤗😉
ایراد نداره آجی.درک میکنم.خودمم درگیر امتحانات و درسم هستم و زیاد وقت نمیکنم جزءدرس خوندن کار دیگه ای انجام بدم مخصوصا تو این ماه فشار درسا بیشتر شده.
اولا داستانت خیلی قشنگ هست از مال من بهتره ✌️
چون هم طنز داره هم به جزئیات دقت میکنه و همه چی داره 🙂
نمیدونم واقعا 🙄 خب قطعا به میشینم چرتکه میندازم ببینم کم و کاستی چی دارم چی میشه و میشینم مینویسم 😂
خیلی ممنون داداش داستان همه به سبک خودش بهترینه💓
باش برو من مزاحمت نمیشم🙄😅