
پارت ۲😁❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
Marinet❤ : دستم رو کشید و بلندم کرد.....در اتاق رو باز کرد و من رو با خودش برد بیرون.... // مرینت : هی....ارومتر.... / آدرین : ساکت فقط بیا // مچ دستم رو گرفته بود و تو راهرو من رو دنبال خودش میکشید...همه چشم دوخته بودن به من و ادرین...یهو رئیس پلیس که یه آدم چاق و هیکلی بود جلومون ظاهر شد..... // رئیس پلیس : جایی تشریف میبردین آقای اگراست؟! / آدرین : بله قربان...! میخوام این دختر رو ببرم و بی گناهیشو ثابت کنم..! / رئیس پلیس : بی گناه؟! مدارک بر علیه اونه و تو میگی بی گناه؟! چی گفته که خامت کرده؟ / آدرین(صاف وایساد، سینش رو صاف کرد و توی چشم های رئیسش خیره شد و با گستاخی پاسخ داد) : من مطمئنم اون بی گناهه قربان! / رئیس پلیس : نه مثل اینکه امشب دیوونه شدی..... چت شده؟ / آدرین : من وظیفم رو انجام میدم! وظیفم این نیست که بدون مدرک کسی رو متهم کنم! / ریئس پلیس : این پسر دیوانه شده! بگیرینش! هر دوشون رو! // همه اسلحه هاشون رو به سمتمون نشونه رفتن.....ادرین من رو کشید پشت خودش و همونطور مسمم وایساد.... // مرینت : آقا....من رو ول کن....برام فرقی نمیکنه! / ادرین : من ادم بی گناهی رو مجازات نمیکنم! / نینو : ادرین بس کن نمیخوام با دوستم بجنگم! // گوشش بدهکار نبود...نینو و بقیه اروم بهمون نزدیک شدن......
Adrian💚 : همه اروم بهمون نزدیک شدن.....رئیسم همیشه با من مشکل داشت! از سر لجبازی هم که شده مرینت رو از اینجا میبرم بیرون! لجبازی با رئیسم! اروم رفت گوشه دیوار و لبخند خبیثانه ای زد..... نینو برای مقابله با من اومد جلو...... // نینو : آدرین😓 // مشتش رو سمتم گرفت.....دستش رو گرفتم و پیچوندم....مرینت جیغی کشید... // مرینت : بس کن! // وند نفر دیگه اومدن سمتم....مرینت از پشت لباسم رو چنگ زد........ // مرینت : لطفا تمومش کن..! // اما من هیچ توجهی نکردم....دونه دونه همشون رو زدم و پرت کردم😐😎 دست مرینت رو گرفتم و کشیدم......به زور دنبالم دوید...از لای همکار هام دویدم و کشیدمش بیرون.....چرا دارم به این دختر کمک میکنم؟! همین الان شغلم رو از دست دادم! نمیدونم.....! جلوی در چند نفری منتظر ما بودن.....مرینت رو کوبوندم گوشه ی دیوار...دستش رو گوشه صورتش گذاشت و با گریه نشست روی زمین...لیز خوردم و از پشت روی زمین خوابیدم....پاش(پای مرینت) رو گرفتم و همراه خودم لیز خورد و از لای در رد شدیم.....
Marinet❤ : من با اینکه خودم از این کارها زیاد کردم، اما حس خوبی نداشتم....دلم نمیخواست ادرین به خاطر من تو دردسر بیوفته.....نمیدونم چرا این پسر خاص بود...! از در پاسگاه پلیس که لیز خوردیم بیرون، روی پله های خیس اونحا دوباره سر خوردیم و محکم پرت شدیم روی زمین....آدرین سریع بلند شد من رو بلند کرد...دستم رو گرفت و با سرعت توی خیابون خیس پاریس دویدیم......مرتب پشت سرم رو نگاه میکردم....کسی دنبالمون نیومد....این عجیب بود..! همونطور که میدویدیم، پیچیدیم تو یه کوچه فرعی خلوت..... ترسیده بودم و نفس نفس میزدم....گوشه دیوار تکیه دادم و به صورت خسته و نگرانش خیره شدم....چه چشمای گیرایی داشت!! با صدای مهربونش به خودم اومدم... // آدرین : حالت خوبه موش کوچولو؟!! / مرینت(نفسی کشیدم و با لحن خاصی گفتم) : ممنون جوجه خروس(وات د فاز😐😂) / آدرین : جوجه خروس؟! / مرینت : بله / آدرین(پوفی کرد و با بی اعتنایی ج داد) : خیلی خب خانم موش کوچولو! شغلم رو به خاطر تو از دست دادم! حالا برنامت چیه؟؟ / مرینت(بلند شدم....کولم رو صاف کردم....ادامسم رو باد کردم و بعد شروع کردم به تکوندن لباسام) : خب معلومه....میرم خونه....یه دوش میگیرم....بعدشم میخوابم.....خیلی راحته...
Adrian💚 : عجب دختر نمک نشناسیه...همین الان نجاتش دادم.... // ادرین : نمیتونی.... / مرینت(دستش رو روی کمرش گذاشت) : اونوقت چرا؟! / آدرین : تو باید ثابت کنی بی گناهی! من شغلم رو به خاطرت از دست دادم!! / مرینت : خب تقصیر خودت بود / ادرین : چی؟! یعنی میخوای ولم کنی؟ / مرینت : ببین....من یه دزدم و تو پلیسی.....ما نمیتونیم باهم کاری رو انجام بدیم....فهمیدی؟! / آدرین(دستبندم رو از جیبم درآوردم) : ولی مجبوری کمکم کنی...واگرنه بهشون تحویلت میدم.... // با دیدن دستبند توی دستم، ترسید و چند قدم رفت عقب....منم اروم بهش نزدیک شدم // مرینت : ب..برو عقب / آدرین : پس باید همراهم بیای / مرینت : نمیام توهم نمیتونه مجبورم کنی! / آدرین : عه؟! نمیتونم؟! حالا میبینیم....! // با این حرفم سریع برگشت اونطرف که فرار کنه اما من دستش رو خوندم و کولش رو از پشت گرفتم....کشیده شد عقب و درحالی که داشت با مخ از عقب میخورد زمین، خم شدم و زیر سرش رو گرفتم....لبخند دندونی نشونم داد.....منم بهش نیش خندی زدم و درست لحظه ای که حواسش نبود، به دستش دستبند زدم و قفلش کردم......
Marinet❤ : رو دستش افتاده بودم....با لبخند حواسم رو پرت کرد و با صدای قفل شدن دستبند به خودم اومدم.....با بهت زدگی بهش نگاه کردم.....خواستم بلند سم اما محکم منو گرفت.... // مرینت : ولم کن دیوونه / آدرین : میتونستیم باهم آروم پیش بریم....اما نذاشتی....حالا به زور متوصل میشم.....! // بلندم کرد و سر دیگه دستبند رو به مچ خودش بست.....کشیدمش و سعی کردم برم اما نتونستم....گیر افتاده بودم.... // ادرین : حالا بهتر شد / مرینت(هنوز تقلا میکردم از دستش فرار کنم..) : ولم کن خل و چل... / آدرین(دادی سرم کشید) : گوش کن موش کوچولو! دیگه تکرار نمیکنم! تو همراه من میای.....فهمیدی؟؟ // یکمی ترسیدم....سرم رو تکومن دادم اما سعی کردم همزمان غرورم رو هم حفظ کنم.....باشه ای گفتم و دیگه تقلا نکردم..... // ادرین : خوبه! حالا بجنب بیا بریم.... / مرینت : کجا؟! / آدرین : اول از همه...محل جرم! / مرینت : باشه...ولی...یادت باشه تو رئیس من نیستی جوجه خروس! / آدرین(پوزخندی زد و با بی توجی گفت) : باشه موش کوچولو..........
کات😁💜 همچنان در خماری بمونید😐😂 خوشتون اومد ایا؟!😊❤ لایک کنید پلیز😊💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی و ژانر داستانت رو دوست دارم اکشن.پلیسی ..عاشقانه عالیه
ععععععععععععععررررررررررررررررررررر نمیدونستم اینقدر داستانت نااایصههههههههههه من خودمو تا اینکه کل داستانو نخونم نمیبخخخخشمممممم اجی میشی تلو خداااا
عالیـــــــــــ😍❤👑❤
من برم پارت بعدی فوق العاده است😍🌹
منم دارم داستان میراکلس پلیسی مینویسم😁♥♥
پوستمون در اومد من دوستم از بس ایده دادیم😢😂(هم همکلاسیمه هم بهترین دوستم هم عاجوم تو تستچی😍😁😁😁)
سباهت زیادی توی این داستان با زوتوپیا دیدم
اگر نیک وایلد=مرینت، جودی هاپس=آدرین
ترووووخدا پارت بعدی رو هم بزار جونن به لب شدم خداوکیلی😭😭😭😭😭😭
چرا پارت بعد نمیزاری من اینجا دق کردم😐
عالی ❤
بعدی رو زود بزار
مرسی😊❤
سه شنبه همین هفته ۱۰۰٪ میزارم😊💜
امتحانام تموم میشن😁😍💖
💞💞💞💞
عالی بود
تنکس😍❤
عععععاااااااااااللللللللییییییییی بببببببببوووووووودددددد ♥♥♥
مرسییی عاجوو😄❤
عاااااااااااااااااااااالی
مرسیی😊😍❤