قربانی عشق ۹

دیگه اعصاب واسه ام نمونده ...... اگه مشکلی دارید با لایک نخونید حداقل بگید مشکلتون کجاس نترس کسی نمی فهمه که لایک کردی یا ن میخوام ادامه اش بزارم‌ولی شما همکاری نمیکنید

چشمام از حلقه در‌اومد از بس نوشتم واسه شما واقعا سنگ دلید که ن نظر میدی ن فالو میکنی

اول بگم پارت بعد ۴۰ لایک دیگه تموم میخوام ی داستان جدید بنویسم ببینم اون چطور

گفتم کت میشه منو برگردونی به دنیای انسان ها از این حرفم تعجب کرد ولی گفت باشه مرینت پادشاه اکسون یه دو روز دیگه جشن ترتیب داده خودم میارمت بهش نگاه کردم و سر تکون دادم که یعنی باشه دستم رو گرفت و منو بر سمت پنجره دوباره بیهوش شدم از زبان ادرین بردم گذاشتمش رو تختش خوابیده بود رفتم پایین تبدیل شدم و رو مبل مثل قبل خوابیدم که یه وقت بهم شک نکنه از زبان مرینت صبح شد بیدار شدم به اطرافم نگاه کردم یاد حرفی که رو کاغذ برام نوشته بود افتادم ترسیدم بدو بدو رفتم پایین و وقتی دیدم ادرین رو مبل خوابه خیالم راحت شد رفتم سر گوشیم اووووووووووووووووووووووووووووووووه چه خبره ۳۳ تماس بی پاسخ میراندا ۲۰ تا میلن ۲۱ جولیکا همین جوری داشتم فهرست اسم ها رو نگاه میکردم که یادم افتاد تو یه گروهی همشون هستن تماس گروهی گرفتم برداشتن ج یا همون جولیکا مرینت کجایی دیشب اصلا تو خونه نبودی چرا جواب نمیدی میراندا . مرینت اگه بدونی چقدر نگرانت بودیم داریم میام خونت تا اومدم چیزی بگم قطع کردن رو مبل رو نگاه کردم ادرین نبود !!!!!!!!!!!!! جلویه مبل یه میز کوچیک گذاشته بودم دیدم یه نامه رو میزه ورش داشتم روش نوشته بود ممنون بابت این که زخمم رو پانسمان کردی نفس عمیق کشیدم در رو باز کردم همشون ریختن تو منظورم دوستامه😆 بهم گفتن مرینت کجا بودی لباس هالویین چی انتخاب کردی رفتم لباسم رو پوشیدم همشون با دهن باز بهم نگاه کردن بعد مریندا بهم گفت مممممرینت خیلی خوشگل شدی از زبان مرینت لباسم رو پوشیدم خیلی بهم میومد زدم وای خدا این منم چه قدر خوشگل شدم همشون پایین منتظرم بودن رفتم پایین و رفتیم به جشن هالویین همشون عین وحشی ها رفتن از پله ها پایین اهنگ ملایمی شروع شد از پله ها اسه اسه رفتم پایین مو هام رو که دم اسبی بسته بودم اومده بود جلو صورتم اروم سرم رو تکون دادم و مو هام رو کنار زدم دیدم همشون عین بت دارن نگاه میکنن یه دستی جلو دراز شد دیدم ادرینه دستش رو گرفتم و ادامه پله ها رو اومدم پایین