
۲۵ لایک بع خدا چن روز پیش ی پست دیدم که زیاد هم بازدید نمیخورد ۱۰ الی ۱۲ نفر فقط اونوقت نوشته بود ۱۰۰ لایک و ۷۰ نفر کامنت ...... هزار رحمت به من اونوقت
از زبان کت یا همون ادرین گفت باشه منم یه نفس عمیق کشیدم و یه قدم تو نور ماه گذاشتم نیمه های صورتم معلوم شد از زبان مرینت اصلا تعجب نکردم🤣🤣🤣 اخه من این چند وقته اینقدر چیزای عجیب غریب دیدم که اگه یه غریبه بیاد بهم بگه تو یه ادم فضایی هستی تعجب نمیکنم
ولی خب چرا لباس گربه تنشه ................ چی صدای کنم بگم پسر گربه نما ؟؟!؟؟!؟!؟ که صداش رشته افکارم رو پاره کرد و گفت من از ۱۶ سالگیت مراقبت بودم اممممممممممم ........ نمیدونم چرا ولی من یه جورایی عاشقت شدم چشام به قطر ۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹۹ باز شد 😱 بهش گفتم اما من تو رو نمیشناسم سرش رو اورد بالا بهم نگاه کرد و گفت با هام بیا نمیدونم چرا ولی نا خود اگاه دستش رو گرفتم و اونم منو با خودش سمت پنجره برد میلش رو ذر اوردم منو بقل کرد گفتم هی چیکار میکنی گفت خیلی سبکی 😀 و در ضمن هم راه طولانیه هم ارتفاع زیاده پس من خودم میارمت نمیدونم چی شد ولی سیاهی مطلق از زبان کت یا ادرین خودمون مرینت رو با قدرت هیپنوتیزمم خوابوندم وای خدا چقدر ناز خوابیده با خودم بردمش به دنیای وندپایر ها یا همون خون اشام ها بردمش به اتاق خودم گذاشتمش رو تختم که بلند شد و نشست گفت اخ سرم چیکار کردی گفت گفتم که اوردمت به دنیای وندپایر ها گفتم چی !!!!!!!!!!!!!! ..... تو تو چرا من و اوردی اینجا اومد پیشم و برام تعریف کرد گفت پدر من اکسون اوله احتمالا ادرین بهت توضیح داده از زمانی که دید زنده ای مشتاق به دیدنت شده حتی یه مهمونی هم برای تو تشکیل داده شده گفتم یعنی تو الان یه شاهزاده ای ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه نگاه شیطنت امیز کرد و گفت البته که اره راستی یادم رفت بگم میتونی منو کت صدا کنی و این که تو پرنسس سرزمین دراندر فول هستی گفتم حالا چرا کت بهم نگاه کرد و گفت چون دوست دارم تو فقط اینجوری صدام کنی احساس کردم اینقدر سرخ شده بودم که دیگه رنگ پوستم معلوم نبود بعد اب دهنم و قورت دادم و گفتم من چجوری پرنسس ام به چشام خیره شد و گفت خب تو بهم نزدیک شد به لبم نگاه کرد و گفت اسم همون الهه ۳ رو گفت و گفت اون تو رو مثل دختر خودش میدونه اون الان ملکس و تو رو پرنسس اون قلمرو نامیده
از زبان مرینت کت تو چرا لباس گربه پوشیدی بهم گفت بخاطر این که بعد از مرگ پدرت من از خون اشام خا نگهداری کردم و نزاشتم گرگینه ها بلایی سرشون بیارن گفتم چرا اونا با شما دشمن شدن گفت به خاطر این که اونا پدرت رو قهرمان خودشون میدونستن و چون یه سری از خون اشام ها پدرت رو به قتل رسوندن گرگینه ها فکر میکنن کار بابای منه گفتم کت میشه منو برگردونی به دنیای انسان ها از این حرفم تعجب کرد ولی .......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
ممنون
بسیار زیبا
فوقالعاده
عالللللللیع
عالی بود کم کم داره جالب میشه😀
اره هنوز قسمت های باحالش مونده
خیییلی باحال بود😁☘💐 اولین کامنت
😍