
بچه ها جونم یه خواهشی دارم ازتون برای خالم دعا کنین.میکنین؟ اگه خوب شه براتون ۴ پارت ۱۲ اسلایدی میزارم🍡💕
_راست..ميخوام هميشه ازت راست بشنوم. _من دلم نميخواد دلا.مون از هم ج.د.ا شه..وگرنه کنار هم بودن يا نبودنمون مهم نيست..من ميخوام دلا.مون کنار هم باشه..فکرامون...خيالامون..همچيمون. _من دلم نميخواد دلا.مون از هم جدا شه..وگرنه کنار هم بودن يا نبودنمون مهم نيست..من ميخوام دلا.مون کنار هم باشه..فکرامون...خيالامون..همچيمون. ادرین گفت:مری... وقتي اينطوري مری صدام ميکرد روحم تا مر.ز خوشبختي پرواز ميکرد و وقتي چهره کلرا ظاهر ميشد سقو.ط ميکرد.. _بله. _دو.سم داري؟ چرا من..چرا من اول به اين ع.شق اعتراف کنم..چرا من اول بگم که عاش.قا.ن.ه دو.ستت دارم..
_اينبار نوبت توئه که بگي.. _صورتشو اورد جلوي صورتم..سرمو از روي شونش برداشتم و ز.ل زدم به اون طرف. _من..از ته ِ تهِ تهِ قلب.م و د.لم...دو.سِت دارم مری. خدايا منو و مح.و کن از اين جهان ...خدايا منو و اين همه خوش.بختي.. (خدایا این این همه خوشبخت باشه تو همه داستانا؟😐🍡) ادرین ادامه داد:دختري مثل تو واقعا نديده بودم...بيشتر موقع ها تو عصبا.نيت خودتو کنترل ميکردي...ساده بودي..مهربون بودي...بعضي کارات بچگونه بود ولي..من ..دو.سِت دارم..حالا تو صورتم رو با دستام پوشوندم و گفتم:چه سخت شد.
ادرین خنديد و دستامو از روي صورتم برداشت و تو دستاش گ.رفت و گفت:چشات خيلي خوشگل شده...ولي من صورت سادتتو بيشتر دو.ست دارم.. لبخند کوچولويي زدم که ادرین گفت:چرا قرمز شدي؟ چشامو بستم و گفتم:ميزاري اعترا.ف کنم! ادرین خنديد و گفت:هوم با چشاي بسته گفتم:منم دوپستت دارم.. ادرین تا اومد عکس ال.ع.مل.ي از خودش نشون بده صداي مهماندار اومد: _اقا ميزتون رو بکشيد..
ناهار نبود يک چيزي مثل صبحونه بود..بدون حرف خورديم و بعدش اعلام کردن کمربندهارو ببنديم.. ادرین گفت:ماری _بله _قول ميدي تااخرش پي.شم باشي _اين قو.ل هارو معمولا اقا پسرا ميدن نه دخترا.. _روي من حساب کن. _روي منم حساب کن هردومون خنديدم .. +++
زنگ در رو زديم..ادرین ساک را روي زمين گذاشت و گفت:مثل اينکه نيستن. _حالا چيکار کنيم.؟ _منم کليد خونه خودمو نياوردم..يادم رفت به ديوار تکيه دادم و گفتم:اي بابا. ادرین بازومو ک.ش.يد و اوردم کنا رو گفت:لباست کثي.ف ميشه بيا اينور. _يک زنگ بزن بهشون گوشي شو دراورد و شما.ره گرفت.. _الو .... _سلام مامان کجايين شما؟ _... _دمِ خونتون _...... _خونه خاله چيکار ميکنيد شما که ميدونستيد ما ميايم...
_بيايم خونه خاله؟ ادرین نگاهي به من کرد و گفت:خیلی خب..10 دقيقه ديگه.. من که نگام به خيابون بود نگاهش کردم و گفتم:چي شد؟ _بريم خونه خاله امیلیا. _خونه خالت؟بريم اونجا براي چي؟ _من الان به مامان گفتم ميايم اونجا بيا بريم. عصبا.ني گفتم:تو نبايد به من ميگفتي ادرین نفسشو بيرون فرستاد و به سمت خيابون ميرفت ..ولي من از جام تکون نخوردم..ادرین برگشت و عص.بي نگام کرد و گفت:بيا بريم..حالا من چيکار کنم. _من نميام خونه خالت ادرین اومد سمت من..ساکو انداخت روي زمين..کوچه خلوت بود..خيره شد تو چشام و گفت:اون وقت چرا؟ _حوصله خونه خالَت رو ندارم..حوصله اون جسیکا رو.اني رو ندارم..حتي حوصله مامانت اينا رو هم ندارم.. ادرین چو.نمو گرفت توي دستش و گفت:حوصله منم حتما نداري؟ _ادرین من ميخوام استراحت کنم..نميخوام بيام مهموني...نميخوام براي چند دقيقه ديگه هم نقش يک دختر خوب رو بازي کنم. _پس تو نقش بازي ميکني و اين مهربوني تو خ.ونِت نيست. _چرا هست..تو خو.ن و ر.گ و کل وجودمه ولي بعضي موقع ها حوصله خودمم ندارم... ادرین حرفامو نميفهميد و د.اد زد:بايد بامن بياي خونه خاله فهميدي؟ ساکم که روي زمين افتاده بود رو برداشتم و گفتم:من حرف زو.ر نميفهمم. بازومو ک.شي.د و گفت:بامن مياي. چن.گ انداخته بود به دستم..الان لباسم پاره ميشد..دستم رو داشت فشار ميداد ...در.دم اومده بود. _و.لم کن.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بعدی بعدی بعدی
پارت جدید رو کجا گذاشتی
من نتونستم بخونم
منتشر نمیشه قرار تو تست شاهزاده ع.ش.ق بزارم
عاجی فقط بگم مـن غیر از تستچی جای دبگه نمیتونم بخونم🥺💔
ولی الان داستان من بعد 4 روز منتشر شد🔗❤
میخوای یه بار دیگه امتحان کن و بزار🔥🖇💕
باشه اجی
🖇💕
وبلاگت اصلا برام نمیاد😓
اخه نزدمم
آجی همین جا تو کامنت ها بزار خوردم از فضولی
باشه اجی
تو وبلاگت پارت بعدی رو گذاشتی؟
اخه میدونی یه سریا نمیتونن مثلا اونایی که ثبت نام نکردن به جاش یه تست میزنم به اسم: شاهزاده ع.ش.ق توش پارتا رو میزارم تا بهمن که درست شه💓
مگه تا بهمن تست ها درست نمیشه؟
نمید
سلام اجی
خوبی
میگم من به خاطر تو رفتم توی بلاگفا ثبتنام کردم
اوووم باید چیکار کنم؟ و چجوری داستانت یا بلاگت رو پیدا کنم؟
اجی بلاگفا اصلا ثبت نام نمیخواد^^
من رمانو و میزارم و شما سرچش میکنن تو گوگل اسم رمانم رو و بعد میخونین نیاز به ثبت نام نداره
کامنتشم فقط اسمت رو میدی
مثلا: لیانا،یا فرنوشا تا طرف بشناستت
منم داخل بلاگفا هستم اسم بلاگت چیه
داداش محمد شاید اصلا اونجا نزارم
همینجا فعلا نمد دارم تصمیم میگیرم
خوب می خوای فعلا تو بلاگفا بزار تا درست شه
انشالله که حال خالتون خوب بشه امیدوارم زود پارت بعد رو هم بزارید ممنون ❤️❤️❤️❤️
ممنون
پارت بعد ۵۰۰۰۰ بار گذاشتم منتشر نشده
خوب یه بار دیگه سعی کنید به امید خدا شاید درست شد بجنبید تا خداوند بخشنده و مهربان پشتتون هست هیچ وقت عقب نشینی نکنید راستی من مهسا هستم کلاس یازدهم شهرستان سردشت استان آذربایجان غربی روستای کانی زرد
باشه میزارم
......
خوشبختم منم پری سیمام تهرانیم
منم خوشبختم از طرف همه کوردا دوعا میکنم که انشالله حال خالتون خوب بشه آمین 🤲🤲🤲🤲
شاید ممد داره تغییر هایی در تستچی بروزرسانی می کنه که منتشر نمی شه
اره خودش گف
نمد ولی تستای خواهرم ۱ دقیقه نشده منتشر میشن
خوب چرا با اکانت خواهرت نمیزاری
امتحانش کردم برسیه
تست های منم یه دقیقه منتشر میشن ولی آگه تست موردی داشته باشه تا حداکثر ۲ روز میمونه بعد رد میشه
اجو من گفتمان دارم میتونی اونجا بفرستی بام داستانو من تستشو بسازم بعد توی این اکت
یه لیست درست کنی بهش اینو اضافه کنی
البته اگر دوست داری هاا
ببخشید دخالت کردم اجو
باشاجی میفرستم
اجی گفت و گوت کجاست؟
فرستادم ادرسو
کجا اجولی؟تستش نیست
اجو تست نه
یادم رفته بود سانسور کنم