عشق❣(پارت1)

من(جیسو)لیسا و جنی از خونواده هامون خداحافظی کردیم و وسایلمون رو برداشتیم وبه سمت فرودگاه حرکت کردیم چند ساعتی پرواز ما تاخیر داشت🛫 تو هواپیما خیلی ترسیدم برای همین دست لیسا رو گرفتم خببب بالاخره رسیدیم 🛬🛬مسافران عزیز وسایلشان رو جمع کنید به مقصدمون رسیدیم👩🏼‍✈️👩🏼‍💼🎧وای جنی رسیدیم پاشو لیسا پاشوو جنلیسا😴😴😴🤤🙄🙄چیه🤕🤕؟؟ من:رسیدییییییمممم🤯🥳 جنلیسا:واقعاااااا🤯🤯🤯 من:اره پاشین🙄 جنی:باشه ولی وسایلمون کجاست؟؟ لیسا:تو هواپیماست برمی داریم پاشو🎧 جنی:اوکی😇 از هواپیما پیاده شدیم و.............

خب بریم هتل؟؟ جنلیسا:اره بریم🚶🏼‍♀️🚶🏼‍♀️ تاکسی گرفتیم🚖🚕و رفتیم هتل الماس💎 هتل💎: همگیمون خیلی خسته بودیم و رفتیم خوابیدیم😴😴لیسا که کنار جنی خوابیده بود فکر کرد جنی،جیمین هست(لیسا به جیمین علاقه داره😉)و جنی رو محکم بغل کرد😊و جنی او با لگد انداخت اونطرف 🤕 لیسا ناراحت شد🥺🥺من و جنی تصمیم گرفتیم اونو شب ببریم پارک تا از دلش دربیاد😁.................

خب اگه دوست داشتین لایک کنین❣تا پارت بعدی بای❣😁💕👋🏻👋🏻

برو نتیجه😁🤩😍❣