) منم یواشکی بی سر و صدا رفتم پایین پیش چمدون ها و عکس گرفتم که (آماده ام 😄 ) وقتی اومدم بالا خواستم یکم باهاش شوخی کنم عکس از جزوه ها گرفتم و نوشتم ( برای اینا هم آماده ای 😂 ) نوشت ( شک دارم که آماده باشم 🤣 ) به هم شب بخیر گفتیم و خوابیدم ؛ امشب راحت ترین خواب عمرم رو داشتم صبح بیدار شدم و شنگول منگول وار رفتم مدرسه ، طبق قوانین همه امتحانا باید ی چند دقیقه ای رو بهمون وقت بدن که بخونیم . منم که دیگه خواستم از فرصت استفاده کنم رفتم پیش آدرین نشستم و بعد از حال و احوال پرسی ، با هم خوندیم و رفتیم سراغ امتحان . خلاصه که امتحان رو دادیم و بعد از امتحان من و آدرین به تمام بچه های کلاس قضیه رو گفتیم و با بادیگاردش رفتیم به سمت خونه ی ما که چمدون رو برداریم ؛
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
اما داستانت خیلی عالیه من عاشق داستانتم.بقیه ی داستان هات رو هم میخونم.عالیه
داستانت عالبیه اما.چرا توش داری چیز های اشتباه مینویسی ادرین با اسرار پدرش با کاگامی نیست و دوسش داره مرینت هم لوکارو دوست داره اما ادرین رو بیشتر از لوکا دوست داره
عالیییییییییییییییییی 😍
مممنووووووووونن
عالی بود😁💐☘
😍
عالی
مــــر ـصی