
دوستان اینم پارت13 که مطمئنم هیجان انگیز ترین پارت این فاصله و در این پارت سوپرایزتون کردم😁راستی یادتون باشه در حال حاضر در فصل 3 هستیم(هر پنج پارت یه فصله) کامنت فراموش نشه❤️❤️
از زبان آراکس تو قسمت تحویل بار بودم ، که چمدون هام رسید ، اونا رو برداشتم و به سمت در خروجی فرودگاه رفتم که به پارکینگ راه داشت ، تو پارکینگ راننده ام با پورشه ام منتظرم بودن😎رفتم سمت ماشین ...راننده ام پیاده شد که در عقب رو برام باز کنه ولی گفتم :لطفا شما خودت بیا من خودم رانندگی میکنم‼️گفتم چشم آقا و بعد رفت و پشت سرم سوار یه تاکسی شد ، سوار ماشین شدم و راه افتادم ، از پارکینگ فرودگاه که اومدم بیرون انگار یه نفس تازه ای داشتم😅اینکه دوباره تو رم(برای بار آخر میگم رم پایتخت ایتالیا هست😂)بودم حس خوبی داشتم ، یه حس عجیبی داشتم ، اول لونا بود که عاشقم بود اما انگار تو این دوسال این من بودم که بیشتر عاشقش بودم☹️
تو این دو سال حتی یک بار هم بهم زنگ نزد😐یعنی فراموشم کرده؟؟البته حق داره فراموشم کنه بلاخره ن ترکش کردم(مجبور بودم)و حتی باهاش خداحافظی هم نکردم😞و حتی اگه این ها هم نبود ما کلا دو هفته با هم بودیم ، بنابراین شاید عشقی که نسبت به من داشت هم جزو اون عشق های زودگذر نوجوانی بود😕
نمیدونم چرا نمیتونستم از فکرش در بیام ولی دیگه من و اونی وجود نداره ، دیگه حتی اگه براش بمیرم هم نمیتونیم با هم باشیم بلاخره من الان ازدواج کردم😳((بچه ها میدونم الان شوک بزرگی بهتون وارد شد که آراکس کی ازدواج کرد و چیشد 😅 ولی خب اگه یادتون باشه پدر آراکس اجازه نمیداد به هیچ وجه برگرده ایتالیا پس براش شرط گذاشت که اگه ازدواج کنه میتونه برگرده ایتالیا *اگه بازم نفهمیدید بهم بگید*))از آینه پشتم رو نگاه کردم جسیکا(همسرشه🤦🏻♂️)هم داشت میومد😐نمیشد گفت جسیکا رو دوست ندارم ولی از طرفی لونا رو هم خیلی دوست دارم ، البته اون اگه هنوز عاشق من باشه و بفهمه ازدواج کردم دیگه تو روم هم نگاه نمیکنه😞
خیلی تو فکر بودم ، دور برم رو نگاه کردم ، تو یه تاکسی که دوتا محافظ بود تو ماشین پشتی که جسیکا و راننده اش بودن و خودمم که اینجا بودم ، و از اونجایی که دیگه خونه ای نداشتیم پدرم برامون یه ویلا بزرگ خریده بود که استخر و سالن ورزشی و ....همه چیز داشت(تقریبا مثل خونه خودمون تو مادرید)البته این اصلا برام مهم نبود😐من حتی نمیدونستم لونا الان کجاست و حتی هنوز به جسیکا هم از لونا نگفته بودم...تصمیم گرفتم یکم بیخیال باشم و با خانواده خودم باشم😀یه چند ساعتی تو اه بودیم و من کل اون چند ساعت رو تو فکر بودم😑حتی نفهمیدم چجوری رسیدیم خونه...
از زبان لونا : دیشب خیلی خوش گذشت با اینکه جکی(منظور جکسون)مجبورم کرد ترن هوایی سوار شم ولی در کل خیلی خوش گذشت ، تو کل شب حس میکردم جکسون میخواد یه چیزی بگه ولی نمیتونه ولی خب تا پایان شب چیزی نگفت پس منم بهش گیر ندادم🤷🏻♂️
رفتم تو اتاقم و گوشیم رو برداشتم که یهو دیدم جکسون آنلاینه😅 یکم دلم براش تنگ شد و شروع کردم به چت کردن باهاش : لونا :سلام ... جکسون:سلام عزیزم صبحت بخیر😘... لونا:صبح تو هم بخیر❤️... جکسون: شب خوب خوابیدی؟خواب ترن هوایی ندیدی؟😂 لونا: اتفاقا دیدم ولی سعی میکردم بهش فکر نکنم ، تو چه خبر؟ شب تو چطور بود؟ جکسون : بدون تو شبم ، شب نیست😂😘 لونا :😍😂 جکسون:مامان خوبه؟ لونا:مامان کیه؟🤨 جکسون:مادرت دیگه😒 لونا:شیطون شدیا😅 جکسون:😐😂 لونا:آره خوبه سلام میرسونه جکسون:دلم برات تنگ شده لونا:همین دیشب بیرون بودیما😂 جکسون:میدونم ولی به هر حال دلم برات تنگ میشه😘 لونا:منم😍 جکسون:عزیزم منو صدا زدن باید برم(تو اداره پلیسه) لونا:باشه بعدا میبینمت😘😘 جکسون:🖐🏻
از زبان آراکس : محافظ هامون داشتن چمدون هارو میبردن داخل خونه ، راننده هامون هم داشتن ماشین منو جسیکا رو پارک میکردن (خب بچه ها از اونجایی که من خیلی علاقه به ماشین ها دارم بیاین یه مروری داشته باشیم رو ماشین های همهی شخصیت های داستان😅😅آراکس:پورشه زردش دیگه فکر کنم معروف شده ...لونا:خانم هنوز ماشین نداره😂جکسون : یه آئودی ایوان داره که سفیده🤍 جسیکا : هنوز سوار ماشین پدر شوهرشون میشه😂#همون ماشین سیاه ها#)خب بریم ادامه : رفتم داخل خونه ، همه چیز آماده بود. خونه همه چیز داشت😁رفتم تو یکی از اتاق خواب ها(سه خوابه هست)اتاق نسبتا کوچیکی بود و به قول پدرم اتاق کار من😑اخه هفته پیش 10% از سهام شرکت رو زد به نام من که وقتی اومدم اینجا بیکار نباشم ، تو جلسه ها هم باید به صورت آنلاین شرکت کنم😐
بعد رفتم طبقه بالا و رفتم تو یه اتاق دیگه ، خب از قرار معلوم اون اتاق اتاق خدمتکارامون هستش(دوتا هم خدمت کار اولیور استخدام کرده😐)با خودم گفتم :خب یه اتاق ، اتاق کاره و دوتا اتاق دیگه هم مال خدمتکارها و محافظ هامونه ، و احتمالا اتاق بزرگه هم ماله ما هست دیگه🤷🏻♂️پس بدون اینکه برم سراغ اتاق دیگه مستقیم رفتم سمت اتاق بزرگه😅 جسی(منظور جسیکا) با یکی از خدمتکار ها داشت چمدون هارو باز میکرد...رفتم و رو تخت نشستم و رو به خدمتکاره گفتم میشه لطفاً تنهامون بزاری؟ خدمتکارها بلافاصله گفت چشم آقا و بعد رفت بیرون...
بعد رفتم طبقه بالا و رفتم تو یه اتاق دیگه ، خب از قرار معلوم اون اتاق اتاق خدمتکارامون هستش(دوتا هم خدمت کار اولیور استخدام کرده😐)با خودم گفتم :خب یه اتاق ، اتاق کاره و دوتا اتاق دیگه هم مال خدمتکارها و محافظ هامونه ، و احتمالا اتاق بزرگه هم ماله ما هست دیگه🤷🏻♂️پس بدون اینکه برم سراغ اتاق دیگه مستقیم رفتم سمت اتاق بزرگه😅 جسی(منظور جسیکا) با یکی از خدمتکار ها داشت چمدون هارو باز میکرد...رفتم و رو تخت نشستم و رو به خدمتکاره گفتم میشه لطفاً تنهامون بزاری؟ خدمتکارها بلافاصله گفت چشم آقا و بعد رفت بیرون...
گفتم مگه قرار نبود پدرم دوتا خدمتکار استخدام کنه؟ پس اونیکی کجاس؟جسیکا گفت: هنوز کسی رو پیدا نکردیم که استخدام بشه ، تا یکی دو روزه دیگه یکی پیدا میشه👍🏻سرم رو تکون دادم و گفتم چیزی نیاز نداری؟؟گفت یه چیز خیلی مهم نیاز دارم😁 گفتم چی؟ گفت عشق‼️😳 گفتم چی؟ منظورت چیه؟🤨یعنی چی عشق نیاز داری؟ جسیکا اومد کنارم نشست گفت :ببین ما یه ماهه که ازدواج کردیم ولی تو مات و مبهوتی و اصلا به من ابراز علاقه نمیکنی😞یکم رفتم تو فکر( آراکس از وقتی برگشته اسپانیا یکم افسرده شده ولی قیافه اش کلا این شکلیه :😕)گفتم من متاسفم 😓 تقصیر خودم نیست ، میدونم تو عاشقی اما ....دستش رو گذاشت رو دهنم و با یه قیافه محبت امیز گفت هییشش ادامه نده‼️ و بعد خودش و شل کرد تو بغلم😐از زبان لونا : حوصله ام تو خونه سر رفته بود ، دانشکده پزشکی هم که یه سالی میشد نمیرفتم ، پس تمام مدت یا تو خونه بودم یا پیش جکسون🤷🏻♂️چند وقتی بود تو ستاد کاریابی درخواست کار داده بودم ولی هنوز بهم زنگ نزده بودم😕جکسون موافق بود من کار کنم(کلا هر چیزی لونا رو خوشحال کنه جکسون موافقه😂)مادرم خیلی خوشش نمیومد ولی قبول کرد😁 تو همین فکر ها بودم که یهو گوشیم زنگ خورد...شماره اش ناشناس بود ، جواب دادم ، یه خانوم گفت : سلام خسته نباشید ، با لونا کارتر تماس گرفتم؟گفتم بله بفرمایید ، شما؟ گفت من از ستاد کاریابی تماس گرفتم ، یه خانواده پولدار درخواست پیش خدمت کردن😳اگه مناسب شرایط شما بود لطفا تا شب بیاید و قرار داد امضا کنید ...میخواستم حرف بزنم که گوشی رو قطع کرد😐 (یک ساعت بعد) قرار داد رو گذاشتن جلوم ، میدونستم به پولش نیاز ندارم و بدم نمیومد امتحان کنم این کار رو ، خدا کنه آدمای خوبی باشن ، جکسون گفت نمیخوای امضا کنی؟؟(جکسون باهاش رفته) گفتم ام ام میخوام😅 و بعد قرار داد رو امضا کرد و قرار شد که از فرداش برم سر کار😎 بنابراین زود با جکسون برگشتم و خونه و با خیال راحت خوابیدم که فردا دیر نکنم که یهو ...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دوستان پارت های 14 تا 18 تو بررسی هستن فکر کنم امروز یا فردا منتشر بشه:15 روزه تو بررسی هستن😓
ಠ︵ಠ
خدا کنه تا آخر این هفته منتشر بشه 🤲🏻
پارت بعد چند روزه توی بررسیه؟؟؟
۵
خسته شدم 😩😩😩
چرا آیا بعدی را نمیگذاری؟؟؟😐😂😂😂😤😤😤😤
خدا کنه که فردا یا پس فردا منتشر بشه
دوستان من یه چیزی میخواستم به همگی بگم اول اینکه تست متاسفانه منتشر نشد ولی با یه خبر توپ برگشتم و میخوام بهتون بگم که من از پارت ۱۴ تا ۱۸ که آخرین پارت هستش در قالب یه تست براتون نوشتم😱😍و الان تو بررسیه ، احتمالا تا جمعه هم منتشر میشه
یعنی همه رو یه قسمت نوشتی؟؟و چرا تاییدش نمیکنی تستچیییییییییییییی!!!؟؟؟؟😣😤😤😤😤😑
آره همه اش تو یه قسمته
پس چرا پارت بعدی منتشر نمیشه🧐
خسته شدم😕😕
منم همینطور ۶ روزه تو بررسیه
میگم کاشکی یه کاری میکردی که لونا نره خونه آراکس کار کنه.
جذابیتش همینه که کاری که نباید بکنی رو میکنی دیگه😂😂
آره یه ذره که فکر میکنم میبینم درست میگی😂😂😂🙃
لونا خدمتکار اراکس و جسیکاست😐😱الهی بیچاره بفهمه چی میشه😐سوپرایزت بد بود نمیشد جای ازدواج لاقل نامزد میکردن...😐😯😞
😯خودمم سر نوشتن قسمت ۱۶ (وقتی میفهمه) هلاک شدم
😐😐😐
عالی بود😊💋ممنون میشم یه سری هم به داستان من بزنی اسمش Sound of love هست و پارت سوم هم در حال بررسیه🌹
بعدی کی میاد؟
امروز (دوشنبه) میزارمش امیدوارم تاجمعه تایید شه😉
عالی بود 💝💝🎋
سلام لطفا لونا و آراکس باهم باشند