
بچه ها ببخشید امروز نمیتونم ۴ پارت بدم یه اتفاقی افتاده که نمیتونم
مامان گفت:مری....بيا صبحونت رو بخور..ادرین جان منتظرن.. ادرین که روي مبل کنار مارسل بابا نشسته بود گفت:من خودم عجله اي ندارم ولي پرواز ميپره. رفتم نشستم پاي سفره و چند لقمه اي خوردم و تا خواستم ليوان چايي رو بردارم..مامان دستمو کشيد و بلندم کرد و به اتاق بردم..با نال.ه گفتم:مامان هنوز پام در.د ميکنه! مامان يک پالتو قهوه اي که حالت چرم داشت و خيلي به نظر گرو.ن و زيبا ميومد رو بهم داد و گفت:اينو تَنِت کن. _اين از کجا؟ _خيلي وقت پيش برات خريده بودم..اميدوارم تنگ نشده باشه..
_مامان من ميخوام سوار هواپيما بشم. _اشکالي نداره که بدو تنت کن. به اصرار مامان زيرش يک تي شرت نو پوشيدم و بعد اين پالتو رو تنم کردم.. نميتونستم جُم بخورم.. شلوار قهوه ایمم پام کردم و يه سنجاق سینه سبز به شکل برگ هم زدم داشتم از اتاق ميرفتم بيرون که مامان گفت:کجا؟ _دارم ميرم ديگه.. _همينجوري؟
نگاهي به خودم کردم و گفتم:مگه چشه؟ مامان منو نشوند روي تخت و با يک کيف برگشت...کيف لوازم ارايشي.....مامان مداد رو برداشت و گفت:ميخوام برات خط چشم بکشم..ياد بگير که اونجا هم براي خودت بکشي. _مامان مگه ميخوام برم عرو.سي؟ _ميخواي بري خونه مادر شو.هر.. خط چشم رو کشيد..ابروهام رو مرتب کرد و گفت که اگه شد یه وقت خوب ميريم ارايشگاه که تميزش کنه...خط چشم چشامو درشت و ابی تر ميکرد...با يک ريمل هم مژه هام زيباتر شدن..
مامان برام رژ زد و خواست خط ل.ب.م بکشه که مخا.لفت کردم..به چهرم توي اينه نگاه کردم..خيلي فرق کرده بودم...خيلي بهتر شده بودم...خيلي زيبا شده بودم.. در اتاق رو باز کردم ..ادرین به سمتم چرخيد و خيره شد تو چشام...جز جز صورتم را با دقت نگاه ميکرد...از جا پريد و گفت:بريم که دير شد..فقط زنگ بزنيد به اژانس. مارسل از اتاق اومد بيرون و گفت:ميرسونمتون. خودشو خيلي خوشگل کرده بود و تيپ زده بود..اخي داداشم.. مامان چ.پ چ.پ نگاهش کرد و گفت:خوبه خوبه؟کجا؟ فرهاد گفت:گفته بودم که . بابا هم از جا بلند شد و روبه مامان گفت:با لیا ميره ديگه.. از مامان خداحافظي کرديم و مامان يک عالمه منو بو.سيد و سفارش کرد بهم.سوار ماشین شديم...
مارسل:بشينين بدويين که دير شد. من:مارسل جان حالا در که نميره. مارسل از اينه به من نگاهي کرد و گفت:رو هوا ميدز.دنش.(وجی:چی رو؟ هواپیما؟لیانل:نچ وجی لیا رو.البته خو نمد چه داره که می.د.ز.د.ن.ش) جلوي فرودگاه پياده شديم...ادرین دست منو و گرفت و با دست ديگه ساک رو ..از مارسل خداحافظي کرديم و ووارد فرودگاه شديم.. ادرین زير گوشم زمزمه کرد:خوشگل بودي و من نميدونستم. مُشتي اروم حو.اله بازوش کردم و گفتم:چشم بص.يرت ميخواد..
سوار هواپيما شديم...من کنار پنجره نشستم و ادرین وسط و کنارش يک مرد ديگه..يادم نمياد اخرين باري که هواپيما سوار شدم کي بود...شايد خيلي زمان پيش.. از پنجره به بيرون خيره بودم..ذوق و شوق اشکاري داشتم..شکلات ها رو پخش کردم...چه مزه اي... کمربند رو بستيم...يک دفعه هواپيما به حرکت افتاد...دستم به دسته ي صندلي چسبيده بود..کمي تر.س.يده بودم...هواپيما ازجاش کنده شد...دست ادرین روي دستم قر.ار گرفت..دلم کنده شد ناگهاني و به اسمون رفت...ديگه طا.قت از پنجره بيرون نگاه کردنم نداشتم...چشامو بستم ولي حالمو ب.د.تر ميکرد..دست ادرین رو ف.شردم....ادرین زير گوشم زمزمه کرد:حالت خوبه؟ چيزي نگفتم..ادرین سرشو اورد جلوي صورتم و گفت:مری...حالت خوبه؟ بازم چيزي نگفتم فقط سرمو به علامت اره تکون دادم .. وقتي هواپيما صاف شد...نگاهمو از پنجره به بيرون دوختم.. ميخواستم درباره ي...بطری...لیوان پُر...ماریا..کلرا..وهمه چي با ادرین صحبت کنم..ولي به نظرم اومد بهتره اين سفر چند روزه رو به خودمون زه.ر نکنم..سرمو روي ش.ونه ي ادرین گذاشتم..يک ح.س ارامش منتقل شد..ولي اگه ادرینه من ...خورده باشه؟ از اول از پسرا و مردايي که ... میخوردن من.تفر بودم.. نه ادرین ... نمیخوره..حتي در مواقع عصبا.نيت...چشامو بستم تازه داشت گرم ميشد که صداي ادرین مثل يک اهنگ ملايم تو گوشم پيچيد:مرینت بدون اينکه سرمو از روي شونه محکمش بردارم گفتم:بله. _هنوزم ميخواي ازم ج.دا بشي؟ نه..معلومه که نه..مگه من بمي.رم که از تو ج.دا بشم... سرمو بازهم از روي شونش برنداشتم و گفتم:تو چي؟ _سوال رو با سوال جواب نميدن.. _راستشو بگم يا دروغ؟ _راست..ميخوام هميشه ازت راست بشنوم. _من دلم نميخواد دلا.مون از هم ج.د.ا شه..وگرنه کنار هم بودن يا نبودنمون مهم نيست..من ميخوام دلا.مون کنار هم باشه..فکرامون...خيالامون..همچيمون. _من دلم نميخواد دلا.مون از هم جدا شه..وگرنه کنار هم بودن يا نبودنمون مهم نيست..من ميخوام دلا.مون کنار هم باشه..فکرامون...خيالامون..همچيمون. ادرین گفت:مری... وقتي اينطوري مری صدام ميکرد روحم تا مر.ز خوشبختي پرواز ميکرد و وقتي چهره کلرا ظاهر ميشد سقو.ط ميکرد.. _بله. _دو.سم داري؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جون هرکی دوست داری بگو.....(بطری) چیه؟
اجییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی پارت بعد برسیه؟ 🥺
نه اجی
ننوشتی؟
الان مینویسم اجی حالم خوب نبود
باسه اجی به خودت فشار نیار
اجی رفت برسی
باشه اجی
آجی چیشد امروز پارت داریم یا نه
داریم
عالییییییییییییییییییییییییییییییییی♥
ممنوننن
عالی بود آجی جون عکسی که مرینت فلج شده رو داری؟ یا بفرستم
آبجی یه وقت مریض نشدی که یا اتفاق بدی برات نیوفتاده که
آدرین نخورده شاید برای ماریا گرفته یا اینکه نمیدونم😂
مرسی داداشی
قطعی نیست شاید نکنم ولی اگه کردم میگم عکسشو برام بفرستی😂
خدایا شکرت قطعی نیست
عررررر
عالی بود آجی
ممنون اجی
عالیـ💐ـــــ
مرسی
بعدی
ساعت یک میزارم
اجی میه زود تر باری اخهباید برم مدرسه
اره اجی
مرسی
عالیــــــــــــ
ممنون
خودم از کامنتای خودم خسته شدم چه برسه به تو😂
😂😂