سلام بچه ازتون خیلی خیلی معذرت می خوام که دیر شد اینم پارت دوم
از زبان مرینت شام خوردم و اومدم بالا همین که سرم رو روی بالشت گزاشتم تیکی از خواب پرید و جیغ زد به نیکی گفتم چی شده تیکی فقط شانس بیارم مامان بابا مشکوک نشن تیکی گفت حس منفی ما کوامی ها وقتی یه حس منفی رو احساس میکنیم یعنی برترین کوامی که توی مبعد نگهبانان ازش محافظت میشه از خواب دراومده و این یعنی یکی اونو آزاد کرده من گفتم وای تیکی بهتره تبدیل شم (تیکی اسپانتس ان) رفتم دیدم کت افتاده رو زمین چوب دستیش افتاده اون ور و داره عقب عقب میره و ممکن بود یه غول اونو له کنه
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
چقدر داستانت سمه😑😔
سلام به همگی بعد از پخش شدن تیرز فصل ۴ انگیزه ی نوشتن بقیه ی داستان رو از دست دادم ولی اگر تعداد نظر ها به بالا ی ۲۰ تا برسه ادامه میدم
خیلی عالی بود به داستان منم سر بزن 😃😃😃