10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Aylin انتشار: 4 سال پیش 72 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام عسلا🍯🍯🍯😋😋😋 من اومدم با پارت چهارم امیدوارم که خوشتون بیاد و لازم به ذکر هست که بگم اگه یه خورده پارت ها دیر به دیر میاد به خاطر این هست که بررسی هر تستم حدود یک هفته طول میکشه ولی من سعی خودم رو می کنم که زود به زود بنویسم تا زود تر منتشر بشه مرسی که این پارت رو هم می خونین💜💜💜💜💜💜💜
بچه ها کجا بودیم؟ یادم نمیاد🤦🤦🤦🤦🤦🤔🤔🤔🤔
آهااااااااااااا یادم امدم😊😊😊😊
وقتی مرینت و آدرین خواستن از اتاق پدر آدرین برن بیرون که.......
بریم صفحه بعد تا ببینیم قراره چی بشه😍😍😍😍👈👈👈
از زبون مرینت: وقتی با آدرین خواستیم از اتاق بریم بیرون پدر آدرین گفت که صبر کن مرینت من کارت دارم منم گفتم چشم آقای اگراست و نشستم و گفتم خب؟ اون گفت که حالا که پسرم انقدر ع.ا.ش.ق.ت هست من نمی تونم جلوش رو بگیرم چون آدرین به حرفم گوش نمیده ولی ازت یه درخواستی دارم مرینت و باید قول بدی که انجامش بدی باشه؟ منم گفت چشم آقای اگراست من هر کاری که باعث خوشحالی آدرین بشه انجام میدم اونم گفت: من پسرم رو توی این چند سال خیلی اذیت کردم ولی میخوام از این به بعد در کمال آرامش و راحتی زندگی بکنه و از تو میخوام که توی هیچ شرایطی ولش نکنی و همیشه پیشش باشی. پسرم خیلی ع.ا.ش.ق. تو هست و اگه روزی تنهاش بذاری که نباید بذاری اون داغون میشه مرینت میفهمی؟ منم از جام بلند شدم و گفتم: بله متوجه هستم آقای اگراست. من هم بیشتر از جونم آدرین رو د.و.س.تدارم و حتی اگه شده جونم رو هم براش فدا میکنم اما هیچ وقت تنهاش نخواهم گذاشت من این رو بهتون قول میدم و اونم گفت: خوبه و بعد من خداحافظی کردم و رفتم بیرون اتاق.آدرین توی سالن منتظرم بود و ازم پرسید مرینت پدرم چی گفت؟چیزی گفت که ناراحتت بکنه؟ منم گفتم نه به هیچ عنوان. وقت درباره یک مسئله کوچیک بود چیز مهمی نبود اونم گفت باشه حالا که اینطوره بیا بریم دیگه بخوابیم الان دیگه دیر وقت هست و منم گفتم باشه و رفتیم توی اتاق آدرین من که یه لباس بلند تنم بود و تنگ بود نمی تونست با اون بخوابم و به آدرین گفتم آدرین؟ گفت: جونم؟ گفتم من که نمی تونم این جوری بخوابم چیکار کنم حالا؟ گفت: خیب میتونی یکی از لباس های من رو بپوشی منم گفتم: اما اینجا جلوی تو من بنظرت چجوری لباسم رو عوض کنم؟ اونم که سرخ تر از گوجه شده بود گفت باشه الان میرم بیرون🤭🤭🤭 و بعد رفت و من لباسم رو عوض کردم و بعد آدرین اومد تو
بقیه صفحه بعد👈👈👈❤️
صبح روز بعد از زبان آدرین:🌞🌞🌞 وقتی بیدار شدم هنوز مرینت خواب بود و داشت دیرمون می شد من سریع بیدارش کردم و اونم لباس پوشید و با هم رفتیم دانشگاه . از اونجایی که دانشکده من و مرینت جدا بود ما از هم خداحافظی کردیم و رفتیم هر کدوم سمت دانشکده مون .
وقتی رفتم نشست هنوز خانم هلمز نیومده بود برای همین کسیکه کنارم می نشست( یه دوختر به اسم
آرورا که موهای طلایی رنگ داره و موهاش بلند هست( البته بچه ها توی داستان من مرینت هم موهاش بلند هست و تا کمرش میرسه) و سفید پوست بود چشم هاش یخی بود و قدش تقریبا اندازه مرینت بود) که به نظر دختر خوبی بود گفت سلام من آرورا آرورا هستم و سال اول دانشگاهم هست منم گفتم سلام آرورا از آشنایی باهات خوشبختم من مرینت هستم و منم مثل تو سال اول دانشگاهم هست اونم گفت: منم از آشنایی باهات خوشبختم. میتونیم با هم دوست باشیم منم گفت البته و بعد هم رو بغل کردیم و اون چشمش به انگشتر توی دستم افتاد.گفت مرینت تو ا.ز.د.و.اج کردی ؟ منم گفتم: آره همین دو روز پیش نامزدم ازم خواستگاری کرد😊😊😊 گفت بهت تبریک میگم حالا این نامزدت کی هست و چجور آدمیه ؟ منم گفت: خب اسمش آدرینه.... گفت وایستا وایستا آدرین آگراست مدل معروف پاریس رو میگی؟ گفتم آره درسته و اونم هیجان زده شده بود( برای چی اون هیجان زده بشه؟🤔🤔🤔) که خانم هلمز اومدن توی کلاس
بقیه صفحه بعد👈👈👈❤️
اون روز هم مثل بقیه روز ها توی مدرسه با درس خوندن گذشت و بعد وقتی که داشتم میرفتم خونه آدرین رو دیدم که گفت وایستا مرینت لباس دیشبت خونه ی ما جا مونده بیا با من بریم اون رو بردار بعد هم می رسونمت خونه من هم گفتم خیلی ممنون و بعد سوار ماشین شدیم. تو راه آدرین گفت نظرت چیه که بریم ماه عسل قبل ا.ز.د.و.ا.ج؟ منم گفتم که به نظر منم خوبه اما کجا بریم ؟ گفت: جزایر هاوایی چطوره به نظر من که خوش میگذره اونجا منم گفت آره به نظر منم خوبه اما باید از پدر و مادرم اجازه بگیرم بعد بهت خبرش رو میدم اونم گفت باشه و رسیدیم خونه ی ادرین اینا اون گفت من منتظر بمونم و بعد رفت به ناتالی گفت که لباس من رو بیاره و بعد ناتالی لباس من رو توی یک جعبه گذاشت و آورد بعد هم آدرین من رو رسون خونه وقتی رسیدم پدر و مادرم گفتن دخترم کجا بودی ؟خیلی وقت هست که ناهار آماده هست. گفتم:هیچی دیشب لباسم رو خونه آدرین جا جذاشته بودم برایی همین وقتی از دانشگاه برگشتم آدرین من رو برد تا اون رو بردارم و بعد هم رسوندم خونه برای همین یه خورده دیر شد اونها هم گفت اشکال نداره دخترم😁 بعد هم من لباسم رو عوض کردم و رفتم پیش پدر و مادرم سر میز تا ناهار بخوریم بعد از ناهار پدر و مادرم خواستن که از سرمیز بلند بشن که من گفتن یه لحظه صبر کنین میخوام درباره ی یک چیز مهم صحبت بکنم میشه بشینید و گوش کنید؟
بقیه صفحه بعد👈👈👈❤️
اون ها هم گفتن البته دخترم و دوباره نشستن بعد من گفتم که: مامان ،بابا من برای یک چیزی میخوام از شما اجازه بگیرم گفتن برای چه چیزی دخترم؟ من ادامه دادم: مامان،بابا من و آدرین قبل از ا.ز.د.و.ا.ج.م.و.ن میخوایم برای ماه عسل بریم به جزایر هاوایی و میخواستم ببینم شما اجازه میدین؟ گفتن: البته که آره دخترم آدرین الان ن.ا.م.ز.د تو هست و هر جا که بخواین می تونین برید و منم خوشحال شدم ازشون کلی تشکر کردم و رفتم توی اتاقم تا خبرش رو به آدرین بدم و گوشیم رو برداشتم و به آدرین پیام دادم:
بقیه صفحه بعد👈👈👈❤️
م(یعنی مرینت)💬سلام ع.ش.ق.م خوبی؟
آ(یعنی آدرین )💬 سلام عزیزم مرسی تو خوبی؟
م💬 ممنون منم خوبم ع.ش.ق.م راستی برات یک خبر خوب دارم🤗🤗🤗
آ💬 چه خبری عزیزم؟
م💬 پدر و مادرم اجازه دادن که بریم ماه عسل 🤩🤩🤩
آ💬این که خیلی خوبه😍😍😍😍حالا کی بریم ع.ش.ق.م؟
م💬 هر وقت که تو راحت تری عزیزم😊 ولی دانشگاه رو چیکار کنیم؟😭😭😭
آ💬 دو هفته ی دیگه خوبه بریم؟ برای دانشگاه هم نگران نباش اون با من😉😉😉
م💬آره عزیزم دو هفته ی دیگه خوبه در ضمن تو فوقالعاده هستی آدرین😍😍😍
آ💬تو هم همین طور عزیزم.
م💬بای ع.ش.ق.م ❤️❤️❤️❤️
آ💬 بای❤️❤️❤️❤️
بقیه صفحه بعد👈👈👈❤️
از زبان آدرین: به مدیر مدرسه زنگ زدم تا برای خودم و مرینت مرخصی بگیرم.
الو سلام آقای کویل(اسم مدیر شون هنری کویل هست)
مدیر:سلام بفرماید
آدرین آگراست هستم میخواستم بپرسم که من و ن.ا.م.ز.د.م برای دو هفته دیگه برای یک ماه مرخصی میخوایم چون داریم میریم ماه عسل
مدیر: بخشید اما ممکنه از درس هاتون عقب بیوفتید
آدرین:شما نگران این نباشید ما به محض اینکه برگشتیم خودمون رو به بقیه بچه ها می رسونیم فقط میشه شما این یک ماه رو به ما مرخصی بدین؟ لطفاً 🙏🙏🙏
مدیر:باشه آقای آگراست فقط میشه اسم ن.ا.م.ز.د.ت.و.ن رو بگید تا من مرخصی رو بنویسم
آدرین: بله حتما. مرینت دوپن چنگ
مدیر:خیلی ممنون آقای اگرست برای دوهفته دیگه یک ماه براتون مرخصی نوشتم
آدرین:واقعا متشکرم آقای کویل🙏🙏🙏
مدیر:خواهش می کنم
آدرین: خدانگهدار تون
مدیر:خدانگهدار آقای آگراست
بقیه صفحه بعد👈👈👈❤️
از زبان مرینت: دیدم آدرین داره زنگ می زنه
م:سلام ع.ش.ق.م
آ:سلام عزیزم
م:چیزی شده؟
آ:آره.تونستم از مدیر برای دو هفته ی دیگه به مدت یک ماه مرخصی بگیریم🤩🤩🤩
م:اینکه عالیهههههههه🤩🤩🤩🤩🤩
آ:پس من مرینت برای دو هفته دیگه هتل و بلیطمون رو رزرو می کنم
م: باشه عزیزم هر طور که راحتی.فعلا بای ع.ش.ق.م
آ:بای❤️❤️❤️
چند ساعت بعد:مامانم برای شام صدام کرد منم رفتم پایین و به پدر و مادرم گفتم که آدرین تونسته برای یک ماه مرخصی بگیره از دانشگاه و ما قراره دو هفته دیگه بریم ماه عسل🤩🤩🤩🤩 پدر و مادرم گفتن: دخترم این خیلی خوبه اما یک وقت از درس هاتون عقب نیوفتید. گفتم: نه نگران نباشید وقتی بگشتیم درس هایی رو که نبودیم فشرده می خونیم و خودمون رو به بقیه می رسونیم
گفتن:باشه دخترم اگه اینطور فکر می کنید اشکالی نداره
و بعد شام خوردیم وخوابیدیم
دو هفته بعد:.....
مرسی که این پارت رو هم خوندید🤩🤩🤩
امیدوارم خوشتون اومده باشه❤️❤️❤️
یادتون نره نظر بدید حتما حتما نظرتون رو توی کامنت بگید و اگه ایرادی هم داره بگید تا درست کنم😊😊😊
تا پارت بعدی همتون رو به خدای بزرگ میسپارم💛💛💛💛
خدانگهدار👋👋👋👋
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالی 🤗🤗
چشم چشم قسمت ها پنج و شش رو هم در حال نوشتن هستم
عالی
عالی عالی عالی
فوق العاده بود
بعدی رو بذار لطفا😘😘😘
ممنون که نظر دادی و من داستانت رو دنبال می کنم همینطور فصل جدید😉😉😉😉