
این پارت ۶ تست چی لطفا قبول کن
اینچه گذشت: من فکر کنم باردارم... باشد به میای بیشتری معجزه گر بدیم... لایلا: معجزه گر غورباقه رو قایم کردم...
میخواستم لقمه اول رو بخورم که یکی اومد و گفت من سرعت طوفانی هستم( دوستان من همون چیتا بهش میگم) من از همه سریع ترم ها ها ها ها... بعدش به بچه ها زنگ زدم من به الیا. نینو. کلویی. بانیکس آینده زنگ زدم و خواستم تبدیل شم که ادرین گفت تو باید استراحت کنی ماخودمون از پیش بر میایم منم گفتم باشه از زبان آدرین: رفتم و تبدیل شدم دیدم بقیه هم اومدن و شرع کردیم به جنگیدن با چیتا که چیتا گفت شما کوچولوها میخواین با من بجنگیم هاهاهاهاها بانیکس: من یه نقشه دارم روباه قرمز یک توهم از اینکه لایلا میگه برگردیم درست کن روباه قرمز : باشه بانیکس سراب و یک سراب از اینکه لایلا میگه برگردیم درست کردم که همون موقع لایلا اصلی اومد و گفت شما با یک توهم میخواین منو شکست بدین هاهاها ها بچه ها آماده نبرد باشین بعدش چیتا با سرعت سریعتر از باد دوید سمت بعد نینو سپر درست کرد اما سپرشکست همه افتادیم زمین بعدش بانیکس گفت من با اون میجنگم تا خسته شده چون کوامی اون بدون محدودیت کار میکنه من موندم لایلا اینارو از کجا میاره بانیکس: اون یک جعبه معجزه گر کوچیکه داره ولی کوامی های قدرتمندی داره( لایلا) کت نوار پس بریم برا جنگ بانیکس رفت با اون جنگید بعد نیم ساعت بالاخره اون خسته شد اما همه معجزه گرا صدا داد( دوستان بقیه کوامی ها رو استاد فو با یک ورد تایم تیم ساعتی کرده) بعدش ما با بچه ها سریع رفتیم و قایم شدیم و من به کویین بی گفتم برسه نیشش بزن کویین بی: باشه نیش و میشم رو پرتاب کردم سمت اون ولی چیتا شارژ شد و جاخالی داد و نیش خورد به پای بانیکس و بانیکس مسموم شد همه خسته و آسیب دیده بودیم که یهو یکی اومد که خیلی آشنا بود اون مادرم بود با کوامی طاووس بعد یک پر ول کرد و یک هیولا ساخت( توضیحات هیولا:یک غول با لباس آهنی که کل بدنش پوشانده شده و رو صورتش کلاه شوالیه داره و سلاحش تو تا گرزه) بعد اون هیولا رفت و باچیتا جنگید ولی چیتا هی جاخالی میداد و اونا عقب نشینی کردن و مادرم هیولا اموکی رو خنثی کرد منم تموم رو از بین بردم بعد به مادرم گفتم از کجا میدونستین ما اینجا هستیم بعد گفت تو اخبار دیدم یک نفر حمله کرده اومدم اینجا خوب کردی مامان همه اسیب دیدیم و برگشتیم خونه م از زبان مرینت: مادرم زنگ زد و گفت نمیتونین بیایم منم ناراحت شدم
آدرین اومد تو وگفت : سلام منم گفتم سلام گفتم چیشد گفت من خراب کردم حتی با وجود بانیکس بعد حسابی گریه کرد بعد من برای اینکه دلداریش بدم صورتشو طرف خودم کردم و همو بوسیدیم بعدش آدرین گفت: ممنون منم گفتم خواهش بعد من برای اینکه حالش بهتر شده بریم روبرج ایفل اونم گفت باشه شاید یه هوایی به کلم بخوره بهتر باشه که یهو خواستم تبدیل شم که دردم گرفت و بیهوش شدم از زبان آدرین: دیدم مرینت دردش گرفت و بیهوش شد سریع بردمش بیمارستان دکتر گفت چیزی نیست فقط ایشون بازدارند و طبیعیه اینجوری سه فردا براازمایش بچه بیاین منم گفتم باشه میتونم مرینت روببینم اره بعد رفتم تو که مرینت چشاش روباز کرد و با لحنی ضعیف گفت من کجام که گفتم تو تو بیمارستانی بیهوش شدی شاهزاده من عزیزم عشقم امید من منبع خاطر توزنده ام دلم هزار راه رفت که مرینت گفت آروم تر منم گفتم ببخشید بعد پلک اومد و گفت با میراکلس کفشدوزک تبدیل شو منم گفتم باشه اجازه هست بانوی من حتما عزیزم پلک گفت آه بازم عشق مجبورم نکن به رو بیارم باشه باشه تبدیل شو تبدیلش شدم پلک گفت یویو رو چک کن بعد پلک یک دکمه عجیب رو زد بعد که زد یک نام هقفل شده بود پلک نامه رو با رمزی عجیب باز کرد اون نامه از طرف اولین نگهبان معجزه آسا بود استاد فو گفت که اینو به شما بدم فقط من و تیکی قدرت رمز گشایی این پیام رو داشتیم و من نام هرو خوندم نوشته بود
سلام مرینت و آدرین جوان منو مرینت شاخ درآوردیم که اسم مارو اولین نگهبان میدونه بعد نوشته بود که من نگهبان بزرگ و همینطور بوجود آورنده معجزه گرهاهستم و اومدم که یک خبر بدم این که بزودی هر هزار سال یک بار یک شخص بوجود آمد که کاملا از مذاب هست و میتونه هرکسی رو ذوب کنه و هیچکس نتوانسته جلوشو بگیره فقط نگهبانان با خواندن وردی از کتاب میراکلس ها تونستن آن را دوباره زندانی و جان خود را فدا کنند و اکنون مشکل باید جلوی این هیولا رو بگیری بعد از یک پرتال یکی اومد که شکل عقرب بود و فهمیدیم میراکلس عقرب رو داره بعدش اون گفت من همچنین که این نامه رو دادم اما حافظه شما میدونم من سازنده میراکلس ها هیچوقت حافظم پاک نمیشه در ضمن باید کوامی هاتون ازدواج کنم تا کوامی تک شاخ که قدرت جفت کوامی کفشدوزک و گربه رو داره بوجود بیاد که بچتون باید با اون تبدیل شده نه کس دیگه و احتمال ۸۰درصد باید جان خود را فدا کنید منو آدرین ترسیده بودیم بعد سرم من تموم شد و رفتیم خونه و من یک کابوس دیدم صلح بیدار شدم و آنقدر ترسیده بودم که جیغی زدم که همه بیدار شدن بعد زنگ در رو زدن در ور باز کردم الیزابت اومد تو و گفت سلام خانم اگراست من آماده خدمت گزاری هستم( مشخصات الیزابت: یه دختر قد بلند با موهای نارنجی با یک پالتو آبی و سفید بیا یک کلاه) بعد اومد و به کار های خونه رسید و من گفت برای امشب پذیرایی رو مرتب کن امشب مهمون داریم و یکم هم خرید داریم به اینها هم برس چون من باردارم و نمیتونم کار کنم چشم خانم
مارگاریت رفت تا آماده کنه من هم با آدرین کلی بازی کردیم بعدش زنگ آیفون خورد گفتیم کی میتونه باشه مارگاریت در رو باز کرد دید بقیه اومدن اه یعنی ۵ ساعت داریم بازی میکنیم رفتیم بیرون و سلام کردیم بعد نشستیم بعد از کلی حرف زدن مامان باهامون گفتن یک موضوعی هست که میخوایم بهتون بگیم ما هم همینطور اول شما بگید راستش ماتصمیم گرفتیم چون دانشگاه اینجا تخریب شده و تعمیرش طول میکشه شما رو به همراه مارسل بفرستیم نیویورک خدمتکارتون هم ببرین بعد موضوع روبه الیزابت گفتیم و اون هم قبول کرد حالا نوبت ما هست تا بگیم راستینش آدرین تو بگو خب مرینت با داره و فردا قراره بریم آزمایش بدین برا بچه اینکه عالیه بعد از کلی حرف زدن الیزابت گفت شام حاضره و بعد از شام همه خوابیدیم صبح از خوب بیدار شدم دیدم ت بغل ادرینم هستم و همه به من زل زدم که دیدم آدرین داره کابوس میبینم میگه ولم نکن ولم نکن که من بیدارش کردم وقتی بیدار شد همه رو دید عین گوجه شد و رفتیم صبحانه خوردیم که یهو دیدم صدای در میاد در رو باز کردم که دیدم چیتا هست و اومد تو و در رو بست و داره میگه معجزه گر پروانه رو بدین تا دوستتون سالم بمونه بعد ما گفتیم کدوم دوست نینو و الیا من و لایلا گرون گرفتمشون همینطور معجزه گراشون رو معجزه گر پروانه رو بدین تا سالم بمونه اونا همینجان بعدش من گفتم باشه فقط وبشون کن بعدش معجزه گر هارو یادم رفت ازش بگیرم هم معجزه گر هارو رو گرفت خیلی معجزه گر پیش اون بود لاکپشت.... روباه.... پروانه.... غورباقه.... چیتا.... و مورچه دست اونه الان فقط چند نفر موندیم باید پس بگیریمشون از دید لایلا: دیدم مایکل اومد تو همراه با معجزه گر پروانه و من گفتم بده من میدم به شاگردام و معجزه گر هارو ودادم به شاگردام جز پروانه لاکپشت و روباه رو دادم و مورچه رو گذاشتم تو جعبه و معجزه گر پروان هرو به خودم بستم و تبدیل شدم
بعد احساسات منفی یک نفر رو حس کردم که ناراحت هست اکوما رو ول کردم سمتش و اکوما رفت و خورد به آدرین به آدرین گفتم من به تو قدرتی میدم... از زبان آدرین: قدرت گرفتم و اکوماتیز شدم بعد همه گفتن نه بعد امیلی گفت معجزه گر کفشدوزک رو بده بعد معجزه گر هارو ترکیب کرد و شاد طاووس خال خالی( میدونم اسمش بچه گونه هست) بعدش با کت بلنس جنگید که کت بلنس یک پنجه پرتابی زد به امیلی و معجزه گر طاووس و کفشدوزک شکست و تبدیل به خودش شد که یهو اکوما از آدرین دور شد من مرینت: دور شد من تبدیل شدم و اکوما رو گرفتم که دیدم ادرین داره یک رود نیل گریه میکنه حق داشت مادرش روکشته بود که گابریل گفت: برای برگرداندن امیلی باید آرزو کنیم اما قبلش معجزه گر گربه و کفشدوزک رو بده بعدارزوکردم و اون زنده شد و آدرین خیلی محکم مادرش رو بغل کرد و منم آدرین و بغل کردم و معجزه گر ها هم درست شد
بعدش آدرین صورتش رو سمت من کرد میخواست من وببوسه که من فرار کردم که همه زدن زیر خنده بعد گفت: چرا فرار کردی بعد من با این لحن گفتم به خاطر ب . و . س . ه بعدش آدرین یه فیلم گذاشت و برق هارو خاموش کرد بعد صحنات ترسناک زیادی داشت برا همین رفتم تو بقا آدرین که آخرین صحنش من یجور پریدم بغل آدرین که صورتمون تپه م شد و لبامون رو هم بود و من آروم شدم بعدش بقیه رفتن و ما خوابیدیم صبح بیدار شدم و صبحانه خوردیم به آدرین گفتم بریم تست بچه بدیم آدرین گفت آره و رفتیم بیمارستان و آزمایش دادیم دکتر گفت شما دوقلو دارین یه دختر یک پسر منو آدرین خوشحال بودیم چون من پسر دوست دارم آدرین دختر و رفتیم خونه بعدش دیدیم لایلا با ارباب شرارت سرخ همراه گروهش اومده و میگه تسلیم شین بعد به بچه ها گفتیم و رفتیم جنگیدیم از زبان ادرین: بعدش خیلی باهاش جنگیدیم اما نتونستیم که یک نفر به شکل خفاش اومد از بالا و با اونا جنگید و چند نفر دیگه هم همراهش بودن و شکستش داد بعدش بانیکس معجزه گر هارو گرفت اما چیتا در رفت ولی لایلا رو گرفتیم به همراه گروهش بعد اون گفت: من بتمن هستم شوالیه تاریکی خفاش شب تو گفتی خفاش پس معجزه گر خفاش رو داری درسته نه داش من فقط تجهیزات دارم و از گاتهام تو آمریکا به دنبال جوکر اومدم
راستی این نایت وینگ و این رابین هست من گربه سیاه هستم میخوای به خونه مابیای باشه و اومد خونه ما و ماسک هاشون رو در آوردن ما هم تبدیل به خودمون شدیم بعدش...( ببخشید این تیکه کم بود
لطفا کامنت بزارید
خدانگهدار ببخشید آنچه خواهید دید نزاشتم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام عالی بود ادامه لطفا
چرا تصویر رو اشتباه انتخاب کردی در صورتی که این داستان پارت ۶ هست