اینم از پارت 6 امیدوارم خوشتون بیاد😊😊
اون اتاق در واقع اتاق مخفی من بود که هیچ کسی جز من ازش خبر نداشت درش پشت قفسه ای بود که توش پر از کتاب بود و برای باز کردنش باید رمزی رو که پشت یکی از کتابا مخفی شده بود رو میزدی با زدن اون رمز قفسه خود به خود جابه جا میشه و در باز می شد من و ساکوتا وارد اتاق شدیم اونجارو خیلی مرتب چیده بودم و دیوارهاش رو نقاشی کرده بودم تازه یه در مخفی هم به اتاق من داشت توی اون اتاق هم چندین در دیگه وجود داشتن انگار یه جای تو درتو بوده و ازش تو قدیم استفاده می کردن دیدم ساکوتا گیج شده ترس رو می تونستم تو چشماش حس کنم محور دیدش رو دنبال کردم و دیدم...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
من چرا اینو لایک نکردم😐
چرا کامنت نزاشتم
ولش کن عالی بود
این در مخفی داره بعد از پنجره میپره😐😂
ج چ: همین داستان تو، داستان در میان اجنه، و یه داستانی که اسمشو یادم نیست:/ عشق تاریکم قشنگه
داستانی که مینویسی 😇فعلا که اولین داستانیه دارم میخونم 😂
باحال بود 👌💛
😊😊🥺😍
عالی بود.
ممنون خوشملم😘😘
ج.چ: داستان تو😘💜🤝
خیلی خوب و با جزئیات کامل مینویسی😘💜🤝
ممنون خوشملم😘😘
خب قشنگ بود 😊☺️
عمشون رو خوندم و جالب بود ☺️
دوست دارم بدوتم ادامش چی میشه 😊
🙏🏻🙏🏻 ممنون
عالی بود😐🍓
ممنون🍅