عشق اشفته

ا.ت:ولممم کننننن لیا:ا.تتتت (نگهبان ا.ت و لیا را بیهوش کرد وقتی که بیدار شدند در اتاقی سیاه دلگیر بودند) لیا:اخ سرم...ا.تتتتتتت ا.ت:ها چیه حالم خوبه لیا:وای چه اتفاقی افتاد؟ ا.ت:نمیدونم ولی میدونم الان داخل زندانیم (در باز شد مردی بلند قد و خوش هیکل وارد شد) ا.ت:ازادمون کنننن(با داد) تهیونگ:خانم کوچولو کی بهت اجازه داد وارد مخفی گاه من شی ا.ت:

ا.ت:اشک از چشمانش جاری شد*تو مادرمو کشتی؟ لیا:ا.ت بس کن ا.ت:میگم تو مادرمو کشتی(با داد و بغض) تهیونگ:حالا که چی شاید و رفت بیرون* لیا:واقعا که اگه تو فکر نمیرفتی اینجوری نمیشد ا.ت:از کجا میدونستم اینجوری میشه لیا:اه بیخیال

تهیونگ:جیمین از زیر زبون دختره حرف بکش جیمین:چشم ا.ت:باز تو؟ جیمین:کی؟من؟ ا.ت:چی میخواید؟ جیمین:چجوری اینجارو پیدا کردی ا.ت تو ذهنش:باید دروغ بگی نمیتونم بزارم بفهمن که من مافیام ا.ت: می خواستم شب رو اینجا بخوابم چون پلیسا دنبالم بودن لیا:هاااا؟ جیمین تو ذهنش:پس دزده رفتن* لیا:چرا دروغ گفتی؟ ا.ت:مجبور بودم باید گولشون بزنیم توعم ضایع نکن

جیمین:ارباب اون دزده تهیونگ:جدی؟ جیمین:بله تهیونگ:ولی اون مارو دیده نمیتونم بزارم بره جیمین:پس دوتا اتاق براشون اماده میکنم تهیونگ:فکر خوبیه

لایک کن.فالو کن.کامنت بزار

تهیونگ:اسمت چیه؟ ا‌.ت: سو ا.ت تهیونگ:اسم تو چیه لیا:پارک لیا تهیونگ:اتاقاتون امادس ا.ت:وات؟ تهیونگ:نمیتونم بزارم همینجوری بری تو چهره مارو دیدی ا.ت:یعنی تا اخر عمرم اینجام؟ تهیونگ:اره لیا:چییییییی؟ تهیونگ:یه راه داره ا.ت:چی؟ تهیونگ:عضو تیم من شو ا.ت:چی؟