کجا بودیم آها یادم اومدم
از زبان مرینت: هر چقدر تلاش کردم که از دستش فرار کردم نمیشد و هی منو محکم تر میگرفت داشتم خفه میشدم
لوکا:اگه یه قدم جلو تر بیاین مرینت دیگه وجود نداره.ادرین:جلو نرین لوکا من میام جلو اما مرینت رو از بین نبر
لوکا:اگه دست از پا خطا کنی مرینت دیگه وجود نداره. ادرین:باشه
لوکا:آدرین اومد جلو و من سریع رفتم چون بهش اعتماد نداشتم مرینت هم دست و پاهاش رو بستم بردم خونه ی خودم. مرینت:لوکا تو رو خدا ولم کن😭😭🙏🙏 لوکا:نترس کاریت ندارم بلکه خوش بختت میکنم. مرینت:من با تو خوش بخت نمیشم😏😒
لوکا:رسیدیم مرینت رو مدل عروس ب.. غ.. ل.. کردم بردم خونه گذاشتمش توی یکی اتاقا و درو بستم.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
😭😭😭😭داستانم رد کردن چیز زیادی نداشت دیگه دارم نا امید میشم شاید دیگه داستانو ادامه ندم😭😭
ترو خده بزار
فردا میذارم تو برسی😉😊
سلام آجی یه عکس غم انگیز از مرینت و آدرین که به اسم داستانت هم بیاد بزار پروف داستانت
من منتشرش کردم اگر عکس کمیاب و کمک داخل داستان میخواستی بهم بگو راستی آجیم میشی من محمدم
بین خودمون بماند من پسرم
راستی خیلی ممنون حتما اگه کمک خواستم بهت میگم بازم ممنون که منتشرش کردی داداش🥰😍
پس دادشم شو😅