
سلام به دوستان عزیزم امیدوارم حالتون خوب باشه اینم از پارت دوم حتما بخونید😉🤩🤩🤩😉
ادامه ی پارت ۱ در آسانسور بودیم که شروع کرد به آواز خوندن از زبان من..... مرتیکه ی دیوونه با خودش آواز هم میخونه بالاخره رسیدیم و من رفتم ببینم مهمان ها کم کسری نداشته باشن. در یکی از راهرو ها دیدم که یکی از کارکنان داره با گوشی یواشکی حرف میزنه منم کنجکاو شدم گوش دادم داشت میگفت عشقم امروز برای یه کاری میره بیرون از هتل منم باید هر جور شده باهاش برم و یک بار برای همیشه بگم دوسش دارم نمیدونم داشت درباره ی کی حرف میزد اما برام جالب بود که بدونم🤔 بعد یکی دو ساعت توسیکو اومد پایین و به همه گفت حواستون به هتل باشه من زود میام. ما هم همگی گفتیم بله. دم در اون زنه و توسیکو کلی با هم حرف زدن و آخرش توسیکو با صدای بلند بهش گفت : نمیتونم تو رو با خودم ببرم. زنه هم از خجالت آب شد رفت توی زمین😒 بعد از یکم پرس و جو فهمیدم که.....
فهمیدم که اون زنه اسمش میتسو هان هست و از ۱۶ سالگی که به هتل اومده خوشش از توسیکو میومده ( تعجبی هم نداره توسیکو انقدر خوشگله که همه عاشقش میشن ) من توی دلم گفتم چه جالب من و میتسو هر دوتا ۲۰ سالمون بود و توسیکو دو سال از ما بزرگتر بود. همین طور که تو این فکر و خیال ها بودم دیدم شب شده و باید برگردم خونه ( منه بدبخت و باش هر روز باید کلی پول تاکسی بدم آههههههه ) وقتی رسیدم توی خونه نامزد زهرا هم اونجا بود اسمش تاکی بود و بعضی وقت ها به زهرا سر میزد ولی هر وقت اون میومد من فکر میکردم اضافی هستم و میرفتم توی اتاقم امشب هم همین طور بود.ساعت ۳ یا ۴ بود که برای آب خودن بیدار شدم زهرا رو ندیدم ولی یه یادداشت برام گذاشته بود روش نوشته بود که.......
نوشته بود که من و تاکی قراره یه سفر قبل ازدواجمون بریم و چند هفته نمیایم مراقب خودت باش و اینجور حرف ها. به آخر نامه که رسیدم پاهام شروع کرد به لرزیدن آخه من تو دنیا از سه چیز بیشتر از بقیه میترسیدم یعنی واقعا میترسیدم اون سه چیز : تنهایی ، تاریکی و آسانسور. خلاصه من تا صبح چشم رو هم نذاشتم و صبح به زهرا زنگ زدم و همه چیز رو بهش گفتم اونم گفت که فعلا برو داروخانه یه چند تا قرص خواب آور بخر تا ببینم چکار میتونیم بکنیم نگاه ساعت کردم و با دست زدم توی سر خودم کارم دیر شد. رسیدم سر کار تعجب بود توسیکو هنوز نیومده بود ولی من اونجا با یه صحنه ی عجیبی رو به رو شدم.......
همه ی کارکنان خبر دار وایساده بودن منم از همه جا بی خبر رفتم تا لباس هام رو عوض کنم اوجا بود که فهمیدم همون مهمون ویژه اومده ولی یه خبر بد رو هم فهمیدم اون قبلا دوست دختر توسیکو بوده ولی توسیکو اونو ول کرده ( وای چقدر من بدبختم از یکی هم خوشم اومد همه دور و بر اونو گرفتن نمیزارن اصلا منو ببینه😭😭 ) رفتم توی سالن بلا فاصله اون مهمون ویژه سراغ توسیکو رو گرفت منم زود تر از همه گفتم هنوز نیومده ( انگار فهمید من ازش خوشم میاد) لبخند سردی بهم کرد و رفت توی اتاقش بعد که توسیکو اومد رفت به اتاق اون زنه بعدش زنه یا همون مهمون ویژه خواست که دو تا قهوه با طرح قلب براشون ببرم ( شیطونه میگه قهوه ها رو ببرم بریزم تو سرش)
قهوه که حاضر شد بردمش براشون اما دیدم دارن با صدای بلند با هم بحث میکنن منم سریع از اونجا فرار کردم🏃🏻♀️🏃🏻♀️ شیفت من و توسیکو با هم تموم میشد اما من ندیدم این مرد یه بار به من بگه بیا برسونمت رسیدم خونه تقریبا چند روزی بود از رفتن زهرا میگذشت و من به زور قرص و دارو میخوابیدم راستی تا یادم نرفته بگم فردا قراره به مناسبت اومدن مهمون ویژه جشن بگیرن منم باید برم یعنی همه باید بریم خب من برم بخوابم بریم بعدی......
صبح شد و من بخاطر مهمونی تیپ زده بودم وقتی رسیدم اونجا همه داشتن برای خودشون دیوونه بازی در میاوردن ولی توسیکو نبود فهمیدم که نیومده بعد ۱ ساعت مهمون ویژه منو احضار کرد ( ای بابا خسته شدم دیگه از دست این زن دیوونه) بعد از کلی حرف خسته کننده گفت تو باید از اینجا استعفا بدی و بری منم بدون تردید گفتم نه نمیخوام آخه به تو چه زن فضول آههههه آدم دو روز پیش اینا باشه دیوونه میشه😡 من که ناراحت بودم رفتم خونه و بعد یه دوش حسابی زنگ زدم به زهرا.....
تا اینجا دوست داشتین؟
با زهرا حرف زدم و کلی غر غر کردم اونم گفت نگران نباش از فردا به دوست تاکی میگیم که بیاد اولن تو رو ببره به هتل و تا ما اینجا نیستیم بری خونه اون که تنها نباشی منم خوشحال شدم اما نمیدونستم اون یه نفر کیه. فردای اون روز با کلی ذوق و شوق بیدار شدم و تیپ زدم رفتم پایین پله ها تا منتظر باشم بیاد. ولی صحنه ای رو که باهاش مواجه شدم هیچ وقت فراموش نمیکنم...... از زبون من...... واییییییییییی حالا چه غلطی کنم خاک تو سرت زهرای به درد نخور😭😭😭
خب عزیزان داستان این پارت هم تموم شد پارت بعدی خیلی جالبه حتما بخونید 🌸🌸🌸🌸 راستی یه چیزی هم به بقیه دوستان که تست میزارن بگم بچه ها لطفا لطفا کمتر از بی تی اس یا بلک پینک تست بزارید الان ۹۰ درصد تست ها مربوط به اونا لطفا چیز های دیگه ای هم بزارید🌸🌸🌸 ممنون
دوستان عزیزم منتظر پارت های بعدی باشید . راستی ممکنه پارت های بعدی یکم طول بکشه ولی نگران نباشید حتما میزارم خداحافظ💛💜💚💛💜💚💛💜💚 کامنت و نظر فراموش نشه🌹🌹🌹
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود گلم.
مرسی که خوندی 😊😊
بله مریم جان حتما میتونیم با هم دوست بشیم💗💗
فقط ببخشید من به دلیل این داستان فعلا نمیتونم هویت واقعی خودم رو بگم ایشالله وقتی داستان تموم شد اسم و سنم رو هم میگم 🌈🌈
ولی از این به بعد با هم دوستیم🥰🥰
اشکال نداره عزیزم
میگم💛S شما از انیمه ری زیرو یا شروع زندگی در دنیای دیگر از صفر رو دوست دارید؟ آخه عکس پروفایلتون رم هستش
بله دوسش دارم 🥰
وای من عاشق انیمه ری زیرو هستم خیلییییی دوستش دارم میشه باهم دوست شیم؟ من مریم هستم❤❤❤
قشنگ بود منتظر پارت بعدم
احتمال 99 و 9 دهم درصد دوست تاکی توسیکو عه
ینی حاضرم شرط ببندم😐
راستی چن سالته؟گفتی نمیتونم بگم واسه من اتفاق افتاده یا بقیه منم یجوری شدم هی فک میکنم شاید واسه خودت اتفاق افتاده باشه هی هم میگم اگ سنش کم باشه یعنی همسن ماها باشه امکان نداره واسه خودش اتفاق افتاده باشه منو تو دوراهی نزار😐
ببخشید ولی نمیتونم بگم خودتون حدس بزنید
پاکش کردم اوکیه؟
عالییییییی بود
عاشقش شدم ، حرف نداشت ، معرکه بود
همین جوری ادامه بده
ممنون دستت درد نکنه⭐💫⭐💫
چرا بی تی اس و بلک پینک چشونه من که عاشق کیپاپم شاید تو دوست نداشته باشی ما دوست داریم
عزیز دلم من نگفتم خوشم ازشون نمیاد اتفاقا من عاشق اونا هستم ولی میگم درباره موضوع های دیگه هم بچه ها بزارن همین
به هر حال ممنون که نظز دادی🌹🌹
عالی بود ادامه بده
ممنون😍😍
عالی منتظر پارت بعد هستم
ممنون عزیزم