انچه گذشت 🍭
عصر از زبون تهیونگ (راستی علامت تهیونگم اینه💚)💚دلم پر پر بود از همه کس از همه چیز از کل دنیا میخواستم خودمو خالی کنم و با یکی درد و دل کنم پس به جونگ کوک زنگ زدم (بچه ها هر کدوم از اعضا علامتش هم با رنگ میکروفونشون نشون میدم)مکالمه ی جونگ کوک و تهیونگ 💚الو سلام جونگ کوک خوبی ؟💜سلام ممنونم تو خوبی 💚خوبم میگم میتونی بیای خونه ی من تا باهم حرف بزنیم ؟💜نه راستش نمیتونم تو بیا اینجا 💚اهان اوکی پس یه یک ساعت دیگه اونجام 👋🏻بای 💜بای 💚تصمیم گرفتم پیاده برم تو راه بودم که یهو .......
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
پارت بعدددد
احتمالا یکشنبه بزارم
پارت بعد راستی من داستانت رو تازه خوندم اجی میشی خیلی خوشم اومد؟
سلام خوشحالم که خوشت اومد
حتما من نازنینم و ۱۳ سالمه و شما؟
منم نگار هستم ۱۳
اینو من بررسی کردم ، جالبه داستان .
ممنونم 😍🤩
خواهش میکنم ، من میرم از اول داستانت رو میخونم، اگه بازم پارت بعدش رو نوشتی بررسی میکنم .