
امیدوارم که خوشتون بیاد ☺️☺️☺️
کاری:ا سلام یوکی دختر: سلام کای و سوناکو من:من رو از کجا میشنا ااااا یوکی :سوناکو. بدو بدو دویدم سوناکو رو گرفتم. سوناکو :ببخشید یکم حالم خوب نیست یوکی :نه. من از بچگی میشناختمت و باهم بازی میکردیم. درضمن دوست دختر کای هم منم من:🤯🤯🤯 کای:☺️☺️☺️ من :یهو دیدم چنتا دختر ریختن داخل هتل. دختر ها:یوکی کجا بودی. یوکی :چه خبرتون. اما ازدست شما ها در دفتم دختر ها:تو غلط کردی یوکی :باشه ببخشید
دختر ها:سلام سوناکو و کای من و کای: سلام دخترا یکی یکی خودشون رو معرفی کردم. (به ترتیب از اول) ماریا، مارجت،مرگانا،یوریکو،یوری،یونا و یوکی.
من :خوشبختم دختر ها :ببخشید سوناکو میخوایم اینجا کار کنیم من:😧😦او مای گاد باشه باشه کای یه آب قند برام بیار فشارم افتاد کای:باشه من :خب پس به جز یه امضا بقیه ی کارا رو به تو میسپارم کای:باشه
9 سال بعد
9 سال بعد
(ببخشید اگه یه چیز رو 2 بار نوشتم) سوناکو حالت خوب من :آره کای خوبم. کای :از اون روز 9 سال میگذره و سوناکو روز به روز ضعیف تر میشه فردا صبح من :کای فکنم دیگه وقتشه که لباس سفيد رو تنم کنم کای، مامانم، بابام، می، خواهران ساکاماکی (همون یوکی اینا)🥺😢😭
یه کیمونوی ی کلاه دار سفيد پوشیدم و روی تختم دراز کشیدم چشم هامو بستم بعد احساس کردم جسم،روح و... نصف شد و یه دختر دیگه که دقیقا شبیه من بود و سنش هم اندازه ی من بود به وجود اومد.
بعد دوباره روی تخت آمدم پایین که مامان و بابام و... قیافه هاشون این شکلی بود:🤯🤯🤯🤯🤯🤯 اسم قل من سوکی بود به کای گفتم:خواهر دار شدی ولی هنوز دهنش باز بود. کای :چرا الان تو با بال پرواز کردی من :حالت خوبه. بعد یه سرفه کردم که همش خون بود. سوکی:سوناکو خوبی بعد دکتر من از بین این همه آدم آمد معاینم کرد و گفت خانم سوناکو متاسفانه بیماری سل داری ولی دیگه اثری از اون بیماری قبلیه نیست
آنچه خواهید دید :سلام من سوکی ام روح، جسم و... سوناکو.
خسته نباشید و فعلا 😁😁😁👋🏻👋🏻👋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (2)