صلآم کوکی لاورا😌💕 داستان رز قرمز امیدوارم دوست داشته باشید 😊
برای بار هزارم بود که گوشیمو بر میداشتم و به بکگراند گوشیم نگاه میکردم غرق چشمای گیراش شدم💕👀 چرا باید اینقدر سرد لمسش کنم!؟چرا با گرمای دستاش گرم نشم؟چرا اینقد فاصله بینمون هست؟😓🧸چرا شبا بدون اینکه حتی حالمو بپرسه میره تو اتاق و جوابمو نمیده چرا همه چی یهویی بهم ریخت؟😔🦋کار اشتباهی کردم که عاشقش شدم؟یا سهم من از این عشق تلخ همین بود🥺سرمو به پنجره تکیه دادم سری هوا رو حس نمیکردم خیلی وقته که از سردی کلام و رفتارش قلبم سرد شده💔🥀 صدای چرخیدن کلید باعث شد چشمامو باز کنم به ساعت گوشیم نگاه کردم🥕😐ساعت ۱ نصف شب بود و الان میومد خونه!
از روی صندلی بلند شدم و جلوش وایستادم بدون اینکه نگام کنه لب زد"ا/ت اصلا حوصله ندارم بذار واسه بعدا" با بغضی که داش گلومو پاره میکرد گفتم🥺"میشه بگی تو کی حوصله داری؟میشه بگی اصلا تا این موقع شب کجا بودی؟میشه بگی چرا جواب تلفنامو ندادی؟میشه بگ"😐 قبل اینکه حرفمو کامل کنم داد زد"ا/ت بسههههه بسهههههه دارم دیوونه میشم اصلا حوصله حرف زدن با تو رو ندارم خیلی خستهام"🥱 منو کنار زد و رفت تو اتاق و درم بست قلب شکستهمو چه جوری درستش کنم؟🤧من فقط دوسش دارم چرا بهم اینقدر بیتفاوت شد؟!مقصر کی بود؟!
از رو زمین بلند شدم سرم خیلی درد میکرد🤕خودمو روی مبل انداختم و کوسن رو بغل کردم اشکام بی اراده روی دستم میریختن😢نمیخاستم باور کنم که دیگه کوکی منو دوست نداره قلبم به قفسه سینهام میکوبید سکوت خونه خیلی ترسناک بود صدای پای یک نفر از پشت نزدیک و نزدیک تر میشد کوسن رو چنگ زدم ☁️❤یعنی کی میتونست باشه!
برقا روشن شدن و صدای جانگ کوک بود که باعث شد قلب از تپیدن وایسته"اینجا چیکار میکنی؟"اون که باهام سرده چرا منم مثل اون رفتار نکنم؟"فکر نمیکنم لازم باشه برات توضیح بدم"کوسن رو رو مبل پرت کردم و بهش تنه زدم در اتاق رو باز کردم و وارد اتاق شدم😓در رو بستم و تکیه دادم به در من چرا نمیتونم مثل اون سرد باشم چرا نمیتونم مثل اون بیتفاوت باشم من دلم اون کوکی شاد و خندون رو میخاد ک با لبخندم میخنده و اون دندون های خرگوشیشو به نمایش میذاره💦💜
بدون اینکه لحظهای پلکام روی هم برن شب رو صبح کردم صدای در اتاق کوکی بود ک باز شد تکونی خوردم و نفسمو حبس کردم صدای پاهاش متوقف شد😶داشتم خفه میشدم از کمبود اکسیژن!اما صدای پاهاش نشون میداد که دور شده در با شدت بسته شد و من نفسمو بیرون دادم😵نمیخواستم ضعیف باشم اما نمیتونستم من به دنیا اومده بودم که تنها باشم🤧💙
از این وضع خسته شده بودم باید یک کاری میکردم گوشیمو ور داشتم و دوباره زنگ زدم به کوکی☹🧡امیدوار بودم که اینبار جوابمو بده حداقل برای آخرین بار😞دوباره رد داد مثل همیشه"سلام جانگ کوک امیدوارم ک حالت خوب باشه من نمیتونم مثل تو سرد باشم مثل تو بد باشم نمیتونم بیتفاوت باشم تو برام شدی همه زندگیم.اما...اما نمیدونم چرا زندگیمون به اینجا کشید💛🌱منو ببخش که نتونستم برات کافی باشم.امیدوار بودم برای آخرین بار صدای گرمتو بشنوم که بهم میگیا/ت خیلی دوست دارم اینو بهت گفته بودم؟ اما حیف که نذاشتی برای آخرین بار باهات حرف بزنم...خدافظ💕🌧"
گوشی رو خاموش کردم و وسایلمو جمع کردم من جرات خودکشی رو ندارم اما میتونم از این خونه برم.از این خونهای که جایی برای من نمونده.🌙♥️دلم برات تنگ میشه کوکی😭
*جانگ کوک* نه این امکان نداره...وای ا/ت من بدون تو نمیتونممم با سرعت رانندگی میکردم و فقط اسمش بود که توی سرم اکو میشد اون نباید از پیشم بره من بدون اون نمیتونم زندگی کنم...دستم میلرزید و فقط امیدوار بودم بلایی سر خودش نیاره😰🖤ماشین با صدای خیلی بدی متوقف شد و خودمو به خونه رسوندم همه اتاقارو گشتم اما نه خودش بود نه وسایلش حالا من بودم که بهش زنگ میزدم و گوشیش خاموش بود.غلط کردم ا/ت تو رو خدا برگرررردددد😭 به خاطر چی من باهاش سر بودم فقط به خاطر اینکه یونگ این با اون راحت بود و چند بار ازش تعریف کرد اما اون چه تقصیری داشت دستمو عصبی لای موهام فرو بردم...باید برم پیداش کنم.
چند ماه بعد *ا/ت* میدونستم بازم همونجاست همون جایی که اولین بار منو دید دلم برای صداش تنگ شده میخام برم بهش بگم بیا گذشته رو فراموش کنیم بیا دوباره شروع کنیم اما میترسم ... میترسم که بهم بگه دیگه نمیخام ببینمت اون وقت من نابود میشم😓گل رزی که تو دستش بود رو انداخت تو آب.خیلی لاغر شده بود.تحمل نداشتم اینجوری ببینمش تصمیم گرفتم برم یک شهر دیگه که اینجوری هوایی نشم.صدای کوکی بود که باعث شد متوقف شم"ا/ت" خ...خ...خودتی؟"😟❤
دستامو مشت کردم بازومو گرفت و منو برگردوند😦"ا/ت کجا بودی این همه مدت؟من از نبودنت داشتم دیوونه میشدم.🔓🍡تو رو خدا برگرد پیشم خونه بدون تو زیادی سوت و کوره دلم میخاد صدات بپیچه تو خونه خندههات به زندگیم امید میداد از وقتی که رفتی انگار قلب منم باهات رفته.🩸🥬دیگه اشکی نمونده که برای دوریت بریزم...دیگه صدایی نمونده که برات از عشقم بخونم 🧷🖤
تو چشماش غرق شدم🌿🍕 من چطور میتونستم این فرشتهی مهربونو ناراحت کنم اشکام روی گونههام ریخت با غمی که توی صداش بود گفت"بهت گفته بودم تحمل اشکاتو ندارم؟این اشکا رو برای کی میریزی؟من؟"🏵💜 "کوکی من...من...خیلی دوست دارم.منو ببخش که باعث شدم اینجوری زندگیت ب"حرفمو قطع کرد"شششششش...من با تو خوشبختم زندگیم"منو سفت فشار داد تو بغلش...من همین گرما رو میخاستم حتی اگه کوکی دوستم نداشته باشه♥️🌧
با عشق زل زدم تو صورتش...با خنده گفت"میخای بمیریم؟"با تعجب گفتم"چی😳؟"اینجور ک تو نگام میکنی الانه که فرمونو ول کنم بچسبم به تو🤭🤣سرمو کج کردم هنوز حرفش رو درک نکرده بودم که با حرفی که زد رسما آب شدم😬"چیه؟هنوز زوده بابا بشم میخای کار دستمون بدی؟"چشمامو بستم و به آخرین جملهاش فکر کردم🥰🖤بابا چه کلمه شیرینی🤭پیاده شو اگه واقعا میخای🙄با تعجب به کاراش نگاه میکردم. ک...
دستمو کشید مجبور شدم از ماشین پیاده شم منو دنبال خودش میکشید و هی میگفت زود باش بدو😐(بچمون خیلی هوله)اومد پشت سرم و چشمامو گرفت با ترس دستمو گذاشتم رو دستش و تماس دستش با دستم جریان الکتریکی ایجاد کرد!مثل برق گرفته ها دستمو کشیدم عقب"نترس کاریت ندارم...خب حالا چشماتو باز کن"چشمامو باز کردم😲چیزی که میدیدمو باور نمیکردم!😁❤
خونه پر شده بود از عکسایی که ازم گرفته بود!اون میدونست که من کجام؟چیکار میکنم؟باورم نمیشد😟💜اون این مدت منو زیرنظر داشت؟دستمو کشید و برد تو اتاق...اتاق مشترکمون پر شده بود از گل رز قرمز🥰برگشتم نگاش کردم😭"کوک"دستشو گذاشت رو لبم"هیچی نگو فقط با من بمون😍💙"سرمو گذاشتم رو سینهاش خیلی "دوست دارم"🌹🦋"من بیشتر"💓
داستان بعدی درباره کدوم اعضا باشه😊💖؟ نظر یادتون نرههههه🙃🌱🍉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی قشنگ بود کلی گریه کردم😭😭😭😭
بعدی از تهیونگ باشه پیلیز💜💜
عالی بود بعدی در مورد جیمین و بعدی تهیونگ باشه اگه میشه داستان باشه مثلا تو و جیمین داشتین قدم میزدین یعنی اون دختر همه ی ارمی ها باشن
عالی بود اشکم در اومد😭💜
خیلی عالی بود یعنی واقعا عالی بود دمت گرم👌👌👌
ممنووووونم بیبی💕💦خیلی منتظر بودم یکی یه چیزی بگه ولی هیچ کس نظر نداد فکر کردم خیلی بد نوشتمش😔🍓☁️